متفرقات

حکایتِ واعظ شهر!

واعظی در شهری مدّتها موعظه می کرد و از گفتگوی او حقیقتِ مذهبش معلوم نمی شد .شیعیان اورا شیعه وسنّیان اورا سنّی می دانستند.
روزی آن دو فرقه اجتماع بر تحقیق مذهب اونموده وقرار دادند که هریک چیزی از او ← ادامه

 بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر!

«بعد از فوت رضاشاه، استاندار خراسان مرحوم آقازاده را (آیت فقید، مرحوم حاج میرزا احمد کفائی، فرزند مرحوم آخوند خراسانی) الزام به گرفتن مجلس ترحیم نمود.

مرحوم آقای حلبی منبر رفت و این شعر را خواند که غوغا شد:

بهرام ← ادامه

شعر مرحوم ازری در قهوه خانه!

«روزی مرحوم اُزری در بغداد در قهوه‌ خانه‌ای نشسته بود. جمعی از افندی‌های عثمانی هم بودند. او هم به مناسبت قهوه‌خانه این بیت را سرود:

إنّ في البُنّة و التنّة و الشّاي غثاثهْ
الثلاث ضعّفوني، لعن الل‍ه الثّلاثهْ!

همانا در ← ادامه

اثر لعن چهار ضرب!

«جناب آقای مروّجی نقل کردند از مرحوم حاج سیّد محمّدحسین حکیم، از بنی‌اعمام آیةالل‍ه حاج سیّد محسن حکیم، که:

روزی در منزل آیةالل‍ه حاج سیّد محسن حکیم بودیم، یکی از افسرهای عالی‌رتبهٔ حکومتی برای کاری آمده بود. آقای حکیم اندرون ← ادامه

خدا رحمت کند ارزانی را!

جناب آقای احمد وصالی، پسرعموی مادرم که در زمان گذشته از کارمندان عالی‌رتبهٔ شهرداری بود، مریض شد. روزهای پایانی عمرش، حدود سال ۱۳۷۰، در بیمارستان منتصریّه بستری بود. به دیدنش رفتم. همین‌طور که روی تخت خوابیده بود و حال خوشی ← ادامه

پاسخ شیخ انصاری به مؤلف یک کتاب!

«حاج شیخ مهدی نجفی [مسجدشاهی] … می‌گفت:

شخصی کتابی نوشته بود و آن را خدمت شیخ (انصاری)برده، عرض نمود که در تألیف این کتاب زحمت‌ها کشیده و رنج‌ها برده‌ام و آن را به ضریح‌های مقدّسه متبرّک کرده، حال آن را ← ادامه

 مذاهب هرچه لایق …!

«مسموع شد: یکی از بابیّه (علیه و علی أمثاله الهاویة) در کل‌بید، که یکی از قراء یزد است، گذر می‌کند و چند نفر از اهل همان قریه در زیر درخت بیدی نشسته بودند. و این شخص بابی نزد ایشان می‌رود ← ادامه

شعری لطیف مشتمل بر فوائد لغوی!

شَهِدتُ بأنَّ اللهَ لیسَ بِخالِقِ
وَ أنَّ رسولَ اللهِ لیسَ مِن البشرِ

وَأنَّ علیّاً لَمْ یَکُنْ بابنِ عَمِّهِ
ومَنْ شَکَّ في هذا المَقالِ فقَد کفر

مراد از خالق یعنی کهنه شونده و مراد از رسول الله جبرئیل امین است و ← ادامه

نام مادرِ حضرت موسی!

معروف است که عدّه ای از اهالی نجف می خواستند نام مادر حضرت موسی را بفهمند وخجالت می کشیدند از شیخ سؤال بنمایند.

لذا پسر بچّه ای را تعلیم دادند که هنگام بیرون آمدن شیخ از حرم مطهّر ،در کفشداری ← ادامه

دیوانه توئی که نجف را رها کرده‌ای!

«در زنجان، دیوانهٔ معروفی بود که احوالاتی داشت.

اوائلی که میرزا محمود امام‌جمعه از نجف برگشته بود زنجان، یک روز بعد از منبر آن‌مرحوم، خودش را از لابه‌لای جمعیّت به ایشان رسانده و گفته بود:

تو هم مثل بقیّه فکر ← ادامه

تمثیلی از دنیا و وضعیت انسان!

“فیل مست و خشمگینی به دنبال مردی افتاد. مرد پس از آن که مسافت زیادی فرار کرد، سرش را به عقب برگرداند و دید فیل کینه جو همچنان در پی او می دود. در حالی که آن مرد از فرط ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا