ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی!
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
پور سینا ← ادامه
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
پور سینا ← ادامه
عالی تر ازآنی که علی خوانندت
والی تر ازآنی که ولی خوانندت
بر وحدتِ خود گواه می خواست خدای
بی مثل بیافرید وبی مانندت
کلب آستان حضرت مولی الموالی العبد حسام الدّین احمد خیبر علی¹ جلالی {خاکسار} رشت فی یوم ← ادامه
علی مصداق قرآن مبین است
علی یعسوب دین حبل المتین است
پیمبر خاتم و حیدر نگین است
علی استاد جبریلامین است
ندای آسمانها وزمین است
فقط حیدر امیرالمؤمنین است
الا ای دشمنان ما حق مداریم
همه تسلیم حکم کردگاریم
امیر ← ادامه
در رثا و شهادت امام حسین(علیه السلام)
فقیر خسته دلی بر در سرای حسین
نوشته بود یکی نامه از برای حسین
که ای کریم کریمان به بذل و لطف و کرم
در این مدینه من از هرکسی فقیر ترم
نه ← ادامه
آدمی برهمه حالی نبود بر یک حال
وقت باشد که بگیرد زخودش نیز ملال
تو چندان که باشی سخن گوی باش
خردمند باش وجهان جوی باش
ماییم که هرگز دمِ بی غم نزدیم
خوردیم بسی خونِ دل [و] دم نزدیم← ادامه
صراطُ علیّ حقُّ نُمسِکهُ
(این جمله مبارک از کنار هم قرار گرفتن حروف مقطعات سور قرآن با حذف مکررات حاصل میاید)
لاحول و لا برخوان تا نور خدا یابی!
انوار خدا بنگر تا حبّ و ولا یابی !
چون راه ← ادامه
پدر را در گلیمی از کنار منبر آوردند
پسر را درحصیری غرق خون و بی سر آوردند
علی را کوفیان کشتند درمحراب و بعد از آن
برای کشتن فرزند او، صد لشگر آوردند
اگرخورشید را شق القمر کردند درکوفه
همان ← ادامه
«از حضرت مستطاب، شیخنا الأجلّ، حاجی شیخ مرتضی (رضوان الله علیه) پرسیدند: آن کدام فکر است که از یک سال یا شصت سال عبادت بهتر است؟
▫️ فرمود: آن فکر حرّ (علیه الرحمة) بود!»
(مرآة المتقین، ص۱٤٧؛ منبع واسطه: حکایاتی ← ادامه
همهروز روزه بودن، همهشب نماز كردن
همهساله حج نمودن،سفر حجاز كردن
شب جمعهها نخفتن بهخدای راز گفتن
ز وجود بینیازش، طلب نیاز كردن
به مساجد و معابد همه اعتكاف جستن
ز مناهی و ملاهی همه احتراز كردن
ز مدینه تا ← ادامه
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
باد صبا مباد چه پیغام یار نیست
بی روی گلعذار مخوانم به لاله زار
بی گل نوای بلبل و شور هزار نیست
بی سر و قدّ یار چه حاجت به جویبار
ما ← ادامه
دید مردی شخص کوری را بشب دستش چراغ
می رود با کوزه ای بر دوش یکسر سوی باغ
خنده کرد و گفت، چشمان تو کوراست ای رفیق
می نمایی با چراغ از بهر چه طی طریق
در جوابش گفت، من ← ادامه
سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندي
دعاي صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي رو که با دلدار پيوندي
قلم را آن زبان نبود که ← ادامه