اینها که بودند و ما که هستیم!

حاج شیخ مرتضی آشتیانی شخص اوّل تهران بود.

به نظرم از آسید فرج الله فقیهی اصفهانی شنیدم: نماز حاج شیخ مرتضی به قدری شلوغ می شد که برای مأمومینی که دیر می آمدند، جا پیدا نمی شد. یکی از اشراف برای این که در نماز حاج شیخ مرتضی شرکت کند، به یکی از مأمومین پنج تومان داد تا جایش را به او بدهد. این قضیه مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است و در آن وقت پنج تومان مبلغ زیادی بود.

حاج شیخ مرتضی مخالفی داشت که سید بود. آن سید برای این که مرحوم آشتیانی را از میدان به در کند، با مقدّماتی در بین مردم شایع کرد که وی با روس ها در به توب بستن حرم حضرت رضا علیه السلام همکاری و تبانی کرده است! این شایعه و تهمت بزرگ وقتی در میان مردم منتشر شد، کار را به جایی رساند که حتّی یک نفر هم در نماز وی شرکت نمی کرد و فقط کسی که سجاده را می انداخت، همراه او می آمد. شرایط به گونه ای شد که مرحوم آشتیانی نتوانست در تهران بماند و به مشهد رفت.

وقتی آن سید موفق شد به این شکل مرحوم آشتیانی را کنار بزند و میدان برای او خالی شد، متوجه شد که چه گناه بزرگی کرده و چه ضربه ای به مرحوم آشتیانی زده است. لذا برای استحلال نزد او رفت.

آشیخ مرتضی بزرگوارانه گفت: اگر به من وعده بدهی که نزد جدّت از من شفاعت کنی، حاضرم تو را ببخشم!

وی مرد فوق العاده ای بود. از حاج میرزا فخر الدین جزایری شنیدم: زن آقای آشتیانی دختر آسید محمد طباطبایی از بانیان مشروطه بود. وی به خاطر سیادت همسرش مقید بود آفتابه اش را پر کند!

——-

عرض می کنم وقتی من این جریان از سایت آیت الله شبیری خواندم از خودم بدم آمدم! که ببین تفاوت ره از کجا تا به کجاست!! اینها که بودند و ما که هستیم!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا