حکایتِ واعظ شهر!
واعظی در شهری مدّتها موعظه می کرد و از گفتگوی او حقیقتِ مذهبش معلوم نمی شد .شیعیان اورا شیعه وسنّیان اورا سنّی می دانستند.
روزی آن دو فرقه اجتماع بر تحقیق مذهب اونموده وقرار دادند که هریک چیزی از او ← ادامه
واعظی در شهری مدّتها موعظه می کرد و از گفتگوی او حقیقتِ مذهبش معلوم نمی شد .شیعیان اورا شیعه وسنّیان اورا سنّی می دانستند.
روزی آن دو فرقه اجتماع بر تحقیق مذهب اونموده وقرار دادند که هریک چیزی از او ← ادامه
علامه (محمد تقی) جعفری میگفت روزی طلبهی فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بديع داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای ← ادامه
«شیخ (انصاری) در اوائل زعامت و مرجعیّت، سال چهارم یا پنجم، برادر کوچک خود شیخ محمّد صادق را، که از طلّاب بافضیلت بود، مأمورِ دادنِ حقوق به طلبهها و کمک به مستحقّان کرد.
روزی شنید که شیخ محمّدصادق بعضی اوقات ← ادامه
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
پور سینا ← ادامه
عالی تر ازآنی که علی خوانندت
والی تر ازآنی که ولی خوانندت
بر وحدتِ خود گواه می خواست خدای
بی مثل بیافرید وبی مانندت
کلب آستان حضرت مولی الموالی العبد حسام الدّین احمد خیبر علی¹ جلالی {خاکسار} رشت فی یوم ← ادامه
«شیخ در خانهٔ قدیمیِ محقّری زندگی میکرد و با اینکه خانه به تجدید بنا یا تعمیر اساسی نیاز داشت، شیخ راضی به تعویض یا تجدید بنای آن نشد و فقط مختصر تعمیری توسّط ملّا مصطفی، معمار بارگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ← ادامه
«تا پیش از ریاست و زعامت شیخ، زائران عتبات از دو راه به زیارت میرفتند. یک راه از راه هَور و رودخانهٔ فرات، که گاهی زَورَق آنها غرق میشد، و راه دیگر از صحرا که بیشتر اوقات توسّط اعراب بادیهنشین ← ادامه
پراکندههایی از شیخ انصاری / ۹
یکی از اسباط شیخ نقل میکند: «در زمان دولت قاجار، غالب زوّار مشهد الرضا (علیه السلام) در میان راه گرگان و قوچان گرفتار حملهٔ ترکمنهای سنّیمذهب میشدند. این طایفه، که از ضعف دولت جری ← ادامه
«مرحوم پدرم [= شیخ محییالدین مامقانی] از مرحوم آیةالله حکیم نقل میکردند که:
مرجعیّت شیعه خواستنی نیست، خیلی سختی و مسؤولیّت دارد و من خیلی سختی کشیدم.
و ناگهان دو قطره اشک از چشمان ایشان پشت شیشهٔ عینکشان پرید!»
(ما ← ادامه
«یکوقتی کسی دو هزار دینار برای مرحوم آقای (سید محسن) حکیم هدیّه آورد. ایشان خیلی خوشحال شدند و سجدۂ شکر کردند.
من تعجّب کردم، آقایی که این همه پول در اختیار دارد برای دو هزار دینار این قدر خوشحال میشود ← ادامه
«بعد از فوت رضاشاه، استاندار خراسان مرحوم آقازاده را (آیت فقید، مرحوم حاج میرزا احمد کفائی، فرزند مرحوم آخوند خراسانی) الزام به گرفتن مجلس ترحیم نمود.
مرحوم آقای حلبی منبر رفت و این شعر را خواند که غوغا شد:
بهرام ← ادامه
«مرحوم میرزا اسماعیل شیرازی، عموی* میرزای شیرازی، مریض شد و این قصیده را در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) سرود و از دنیا رفت:
▫️ إن يكن يُجعل للّه البنون
و تعالى الله عمّا يصفون
▪️ فوليد البيت أحرى أن يكون← ادامه