مرحوم آقای مروارید میگفت: صدر الحفّاظ (یکی از رؤسای خدمه آستانه حضرت رضا علیه السلام) به جدّ امّی ما مرحوم آشیخ حسنعلی تهرانی ارادت داشت. یک روز صدر الحفّاظ که بیمار بود، نزد شیخ حسنعلی آمد و یا شیخ از وی عیادت کرد (تردید از اینجانب است) و گفت: نزدیک است که من از دنیا بروم، لذا میخواهم تمام اموالم را به شما واگذار کنم و شما هم کفالت فرزندان مرا به عهده بگیرید. شیخ حسنعلی به شوخی گفت: تصمیم بدی نیست که انسان اموالش را از یک جیبش در بیاورد و در جیب دیگرش بریزد! سپس گفت: نه، تو نمیمیری و از این بیماری شفا پیدا میکنی و در همینجا هم خوب میشوی!
شیخ حسنعلی همیشه تربتی همراه داشت که در جلو عمامهاش قرار میداد و با استخاره آن را به بعضی از افراد میداد. ایشان استخاره میکند و مقداری از آن تربت را به صدر الحفّاظ میدهد و گویا نمازی هم میخواند. بعد از نماز بلافاصله صدر الحفّاظ خوب نمیشود. شیخ حسنعلی دستور میدهد قلیانی بیاورند. (تردید دارم اینکه دستور داده قلیان بیاورند را خودم از آقای مروارید شنیدم یا آقای حاج آقا رضا صدر از ایشان نقل میکرد.) مقداری قلیان کشید و گفت: همینجا و در همین جلسه خوب میشوی. پس از مدتی صدرالحفّاظ عرق میکند و در همان جلسه شفا پیدا میکند.
از آقای مروارید شنیدم: بعد از اینکه صدر الحفّاظ شفا پیدا کرد، شیخ حسنعلی گفت: «من به مولای خودم خیانتی نکردم، و کسی که به مولایش خیانت نکرده باشد، این امور برایش مهم نیست».
آقای مروارید میگفت: من این مطلب را برای آقای میلانی نقل کردم. آقای میلانی فرمود: این ادعای شیخ حسنعلی از آن کرامتش مهمتر است.
https://zanjani.ir