متن سخنرانی با تغییرات مختصر:
حرفها(سخنان معصومین)را اگر گوش دادید کیف می کنید،علم او را گر یاد دادید کیف می کنید، ولایت را اگر داشته باشید کیف می کنید، برو حرف صاحب ولایت را یاد بگیر، برو ببین امیرالمومنین چه حرفها می زند باخداچه جورحرف زده، عشق بازی چه جور است، محبت بازی چه جور است.
با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کار درست نمی شه ،حافظ چی است!؟ مثنوی چی است!؟بذار زیرپات برو دعا و یک عالمی پیدا کن برو دعا حضرت سجاد را بده به دست یک عالم او بخواند و تو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبت، بعد بفهم محبت چی است.
…. ببین چیه این حرفی که می زنم !ببین چیه این حرفی که می زنم!
روز قیامت فرض است دیگه فرض است روز قیامت بیارن جنابعالی ،مرا، امینی رابیارن محشر، گناهم نکردم نمازم خوندم روزه ام گرفتم غیبتم نکردم ربا هم نخوردم شرابم نخوردم زنم را هم لخت و عریان به خیابانها نفرستادم درمیدان هم به ساز و آواز گوش ندادم سیئاتی که کرده بودم از همشون هم بخشیده شدم حالا مرا آوردن پیش امیرالمونین سلام الله علیه.
امیرالمونین از من بپرسد ببین آشیخ تو مرا دوست داشتی؟بله! من ولی مطلق تو بودم ؟بله! مرا روح الارواح می دانستی؟ بله! مرا محب خدا می دانستی؟ بله! پیمبر را قبول داشتی؟بله! پیامبر گفته بود احب خلق الله الی الله علی بن ابیطالب؟ بله! علاقه مرا با خدا می دانستی؟بله! در دنیا یک عشق بازی …یک صاحب محبتی مثل من با خدا رفتار کرده با کس دیگر ؟ نه نکرده! اینا را که می دونستی ؟بله! بگو من بهتر بودم حرف مرا بگویی بخوانی گریه کنی یاحافظ ؟ مرا باحافظ یک سر گذاشتی مرا با مثنوی یک سر گذاشتی حالا بپرسم حالا بگو من عرض کردم من منبرم منبر نیست ماصحبت می کنیم رفاقت است هریک یک شما مثل روح من می مانید برادریم مامهمان شما صحبت می کنیم حالا محشر است امیرالمومنین آمده آمده آنجا بگوید… این جناب ….حافظ آقا ! حافظ مثل من عقل داشت؟ حافظ مثل من علم داشت؟ حافظ مثل من اراده داشت؟ حافظ مثل من حقیقت شناس بود؟ حافظ مثل من نورانی بود؟ حافظ مثل من ربانی بود؟ حافظ مثل من عظمت داشت ؟حافظ مثل من محبت شناس بود ؟ حافظ مثل من خداشناس بود؟حافظ مثل من عالم بود؟ حافظ مثل من محفوظات ملکات نفسانیه داشت؟ حافظ مثل من نفسیات کریمه داشت؟ بابا مرا چرا ضایع کردی ؟چرابا حافظ یکجا گذاشتی؟
مثنوی مثنوی مثنوی این کتاب را روز قیامت خواهند آورد روز محشر مثنوی اصل اصل الاصول؟! و الله اگر صد سال شراب بخوری خدا از اون می گذرد از این کلمه نمی گذرد!
اصل اصل الاصول حرف آورده برای خودش حرف درست کرده اصل اصل الاصول.
اصل اصل الاصول تو عمو قرآن است قرآن بخون گریه کن قرآن بخوان گریه کن قرآن بخوان اشک بریز!
و لو انزلناعلی جبل قرآن را اگر به کوهها نازل می شدیم، پاره می شد پراکنده می شد از خشیت حق تعالی قلوب ما عمده …ما قرآن فهمیدیم الحمدالله قرآن ما را از دست ما گرفتند ما دیگر قرآن نمی خوانیم …قرآن را از دست ما گرفتند قران رخش را بستند برکت بازار شما رابا این برداشتند شما را چطور شد مگر این همدان همدان مدینه المومنین نیست ما دربازار وقتی که می آمدیم هر روز مگه قرآن نمی خوندید! دعابخوان گریه کن حافظ چرا می خوانی گریه می کنی؟! دعا بخوان گریه کن برو دعای حضرت سجاد رابخوان برو دعای ابو حمزه بخوان دعای ابو حمزه را و الله اگر به کوه ها بفهماند کوهها می ترکد برو محبت اورا !حافظ حافظ حافظ محبت داره؟ حافظ می فهمد محبت چیه !؟ حافظ می فهمد عشق چی است؟! حافظ می فهمد خداچی است؟ مثنوی می فهمد خداچی است؟ پیامبر اعلم است ولی مطلق کافه مردم ما عرفناک حق معرفتک حافظ فهمیده حافظ شناخته پیامبر نشناخته؟! علی نشناخته حافظ شناخته؟!
آقا مثنوی می خواند برو دعای ابو حمزه بخوان برادر عزیزم نور چشمم برو بخوان محبت او ست ببین حضرت سجاد چه می گوید ثابت می تونی بکنی حافظ راستگوست؟ حافظ عادل .. مثنوی موثق مثنوی عادل ثابت می تونی بکنی!
ببین حضرت سجاد چه می گوید،حضرت سجاد چه می گوید می لرزد بالای شتر می لرزدلباس احرام پوشیده دورش را گرفتند یابن رسول الله لبیک الله یابن رسول الله زبانش بسته شده مکه رفته احرام بسته نمی تواند بگوید لبیک می لرزد بدن می لرزد محبت این است دورش را گرفتند یابن رسول الله مجبوری ازاین لبیک بگو فرمود به کی لبیک بگویم؟ روبروی کی ایستادم ؟خدای جباریست از زمین و آسمان ملائکه هایش را دور علی بن الحسین جمع کرده ملائکه دور علی را گرفته اند صدا می کنند علی لبیک بگو لبیک بگویم خدابگوید لا علیک لبیک!
نمازمی خواند بدن می لرزد رنگ می پرد رنگش زرد شده است یابن رسول الله کَبِّر تکبیر بگویم؟!فرمود هرکس نماز بایستد الله اکبر بگوید و غیراز خدا درقلب خودش امیدی رجایی به قدرت کسی به غنای کسی به ثروت کسی امید داشته باشد وقتی که گفت الله کبر -این روایت منصوص است- وقتی که گفت الله اکبر خدای تعالی خودش ندا می کند کلا کبّرتنی ایهالخائن ایها الکذاب ای دروغگو …!
دقت شود این سخنرانی از آن مرحوم در شرایطی در شهرستان همدان ایراد شده است که بعضی از به اصطلاح عرفا برای تقرب به خدا و مناجات با او به جای قرائت قرآن و دعا اشعار حافظ را می خوانده اند تا جایی که گفته می شود که آنان دچار رعشه و غش می شدند. لذا مرحوم علامه احساس می کرده که اینها با این روش عملا از قرآن و حدیث و دعا دور شده و حافظ و مثنوی را اصل قرار داده اند و عده ای از مردم هم تبعیت آنان می کنند!