سر چشمه شاید گرفتن به بیل!
درختی که اکنون گرفته‌ست پای
به نیروی شخصی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی
به گردونش از بیخ بر نگسلی
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
گلستان سعدی
کاباره بزرگی که چلو کبابی شد!
«پارسال خدا یک توفیق به من داد. من خیلی شرمنده خدا هستم، خیلی زیاد. من یک وقتی فکرش را کردم، دیدم خدا بیش از سهم من چیزی به من داده. اینقدر سهم ما نمی‌شد. به جهتی که من پارسال ۱۰ ← ادامه
عرق فروشی که کتاب فروشی شد!
«نزدیک مهدیه،{تهران} سه، چهارتا دکان پایین‌تر، یک دکان عرق فروشی بود. من خیلی ناراحت بودم که جنب مهدیه، عرق‌فروشی است. یک روز هم از خانه بیرون آمدم، دیدم یک مشت از این جوان‌هایی که نباید جلوی دکانش باشند، هستند.
پیرمردی ← ادامه
منبریها دو قسمند!
ما منبریها دو دسته ایم:
بعضی از ماها می بافیم و می گوییم.
و بعضی می سوزیم و می گوییم.
مرحوم تربتی از منبریهای معروف
توئی آن که از کشف الغطا نشود زیاده تو را یقین!
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان
از دل ندیده ام همه از دیده دیده ام!
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی زدل بود گله، گاهی زدیده ام
من هر چه دیده ام ز دل و دیده ام کنون
از دل ندیده ام همه از دیده دیده ام
آه دهن
وقتی قائمِ ما قیام کند، ابتدا به…!
امام صادق علیه‌السّلام:
لَوْ قَامَ قَائِمُنَا بَدَأَ بِكَذَّابِی الشِّيعَةِ فَقَتَلَهُمْ
وقتی قائمِ ما قیام کند، ابتدا به سراغ کذّاب‌‌های شیعه می‌‌رود و آنها را می‌کشد!!!
📚منابع: اختیار معرفة الرجال ص۲۹۹
نتیجه تفکر در خوبیها!
امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام:
أَلْفِكرُ فِی الخَيْرِ يَدْعُوا إِلَی الْعَمَلِ بِهِ
انديشه كردن در خوبیها، آدمی را به عمل کردن به آنها وا می دارد!
📚غررالحكم ح۱۳۹۵
از نصایح مرحوم حاج شیخ به طلاب:
طلبه ای که درس نخواند و به وظیفه خود عمل نکند به یکی از سه درد مبتلا می شود:
یا گرفتار انسانهای نادان می شود.
و یا جوانمرگ می شود.
و یا خدمتکار ← ادامه
نجات از گناه به واسطه لباس مشکی!
شغل نجاری داشت، روزی خانمی به او مراجعه کرده و از او درخواست می کند که برای نجاری به منزلش بیاید.
قبول می کند و لوازم نجاری را با خود به آن منزل می برد.
وقتی وارد می شود زن ← ادامه
راه رسیدن به خدا از نظر یک…!
یکی از شبهای ماه رمضان از حرم مطهر امام رضا علیه السلام برمی گشتم راننده ای نگه داشت و من سوار ماشین او شدم.
راننده هیئت خاصی داشت، خواستم ببینم در چه حال و هوایی است.
سر صحبت را با ← ادامه
به پدرتان بگویید این قدر غرغر نکن، ما بی‌صاحب نیستیم!
ماجرای تشرف شیخ حیدرعلی مدرس اصفهانی به محضر مبارک امام عصر علیه السلام
آقای شیخ حیدر علی مدرس اصفهانی فرمود: یکی از مواقعی که من به حضور مقدس حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) مشرف شدم و آن مولا را نشناختم، ← ادامه
