ای صاحب امر، حجّت حق، زبدهٔ لولاک / عجّل، لَفَدیناک
از سوز فراقت همه دلها شده غمناک /
شد دیرزمانی و نیامد به سر ایّام / غرقیم به آلام
ای جان جهان، پر شده از ظلم نُه افلاک / عجّل، لَفَدیناک
در روز و شب از ذکر تو غافل نیام امّا / حل نیست معمّا
با خون دل و دیدهٔ تر، سینهٔ صدچاک / عجّل، لَفَدیناک
پر گشت جهان از فتن و جور و جهالت / نازم به جمالت
منکر شده معروف، نی از روز جزا باک / عجّل، لَفَدیناک
در عالَم امکان، تو چون قطب رحائی / مصباح هدائی
بی روی تو هرگز نشود دل ز مِحَن پاک / عجّل، لَفَدیناک
خالی نبود روی زمین از تو به یک آن / ای حامیِ قرآن
لیکن ز نظر غائبی از وحشت اعداک / عجّل، لَفَدیناک
صد حیف ندانم که کجا منزل و مأوی است / یا آنکه به رَضویٰ است
کهآیم به سر و دیده، نَهَم روی بر آن خاک / عجّل، لَفَدیناک
چون نامهٔ اعمال همه عرضه بدارند / از نیک و بد آرند
از حُسن عمل شادی و از زشت تو غمناک / عجّل، لَفَدیناک
قلب تو، ایا قلب عوالم، همه خون است / از عهده برون است
این غصّه که از امّت جدّت رسد حاشاک / عجّل، لَفَدیناک
آن سیف معلّق به هوا، خسرو خوبان / گویم که: قُم الآن
حاکم توئی ای محییِ دین، نیست در این شاک / عجّل، لَفَدیناک
دانم که تو ای ختم وصی، مهدی موعود / امرت همه محدود
تا کی برسد رخصت حق، حکمِ: أذَنّاک؟ / عجّل، لَفَدیناک
هر صبح و مسا ندبهکنان در طلب ثار / با عدّهٔ انصار
جز تو نکَند ریشهٔ کفر از همه بیباک / عجّل، لَفَدیناک
مصداق توئی به مَن قُتِل نصّ صریح است / از بس که فصیح است
سلطانِ دمی، مینکن اسراف در اِهلاک[؟] / عجّل، لَفَدیناک
روزی که بیائی و کنی نشر لوایت / در کوهِ مِنایت
ضلع است به دست محسن و یا پیرهن چاک / عجّل، لَفَدیناک
عمری است که در عشق تو میگردم و حیران / در کوفه و سهلان
هم بیت خدا، کربوبلا، ما أکثر شوقاک / عجّل، لَفَدیناک
ای غوث و غیاث همهٔ امّت مضطر / وی شافع محشر
توحیدی نظر دارد از الطاف به [؟] / عجّل، لَفَدیناک
خواهد ز خدا عافیت و حسن عواقب / خالی ز شوائب
توفیق جوار علی، آن عِدل به لولاک / عجّل، لَفَدیناک.
شیخ رضا توحیدی