«آقای سیّد محمّدحسین سبط از عمّهشان، که عروس مرحوم حاج سیّد محمّدکاظم یزدی صاحب عروه بوده، نقل کردند که:
روزی صبح زود بینالطلوعین درِ منزل مرحوم سیّد را میزنند.
ایشان پشت در میرود و میبیند مرحوم آخوند صاحب کفایه یک پیرمرد یزدی را آورده و درِ منزل سیّد را نشان داد و برگشت.
معلوم میشود پیرمرد اشتباهی درِ خانهٔ مرحوم آخوند رفته بود و آخوند خودش، -با همهٔ آن اختلافی که با مرحوم سیّد داشته- چون کسی نبوده پیرمرد را راهنمایی کند برخاسته و او را درِ منزل سیّد آورده.»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص٥۹۳ – ٥۹٤)