َلا نهاده به راهت زمانه چشم امید
اَلا گرفته به سویت وجود، دست دعا
اَلا به باغ خزان زمین نسیم بهار
اَلا به شام سیاه زمان طلوع صبا
اَلا به یاد تو زهرا به ذکر یا ولدی
اَلا زهجر تو دین در نوای یا ابتا
اَلا جهان همه در ظلمت و تو برق امید
اَلا بشر همه لب تشنه و تو آب بقا
سحاب رحمت! حق در کویر تشنه ببار
بشیر شادی ما در محیط غصّه بیا
بیا که بی تو دوا بدتر است از هر درد
بیا که با تو بود درد خوب تر زدوا
بیا که عالمیانند مرده و تو مسیح
بیا که آدمیانند برّه تو موسی
بیا که روح شده تشنه و تو خضر حیات
بیا که عمر، بود فانی و تو آب بقا
بیا که دهر پر از فتنه و توئی مصلح
بیا که خلق شده گمره و تو راهنما
بیا که از همۀ ما به پای توست جبین
بیا که از طرف حق به دست توست لوا
محیط فتنه و آشوب و درد و محنت و غم
زمان آتش و خون است و ظلم و جور و جفا
هر آن که دم زند از حقّ کشند نا حقش
هر آن که دست در آرد درافکنند زپا
چو گشته نقش به خاک زمین شده است شرف
چو مرده، دفن به گور سیاه گشته حیا
زغرب گویم، گرگ درنده را ماند
که چنگ برده به قصد هلاک ملت ها
زشرق گویم مار خزنده را ماند
که بهر نیش زدن سر برآرد از همه جا
صدای نالۀ مظلوم در گلو خاموش
زبان زور ستمکار در جهان گویا
به جاهلیّت پیش از رسول برگشته
زجهل و مستی و خود کامی و ستم، دنیا
فغان و ناله و فریاد می کند محشر
جفا و فتنه و بیداد می کند غوغا
ضعیف، حق توحّش دهد زجور قوی
وحوش لاف تمدّن زنند در همه جا
حاج غلامرضا سازگار