جریان عنوان بصری!

عنوان بصری مدتی پیش دیگران می‌رفت که چیزی دستگیرش شود، خدا به قلبش انداخت که به خدمت جعفر بن محمد سلام الله علیه برود.

چون در آن زمانها ائمه طاهرین شهرتی نداشتند، خلفاء وقت در مقابل معصومین عالم می‌تراشیدند و مردم  را به آنها ارجاع می‌دادند و مردم را نمی‌گذاشتند که آشنای با مقامات معصومین سلام الله علیهم اجمعین بشوند و ائمه هداة مهدیین برای عده‌ای از شیعیان و خواص خودشان را معرفی می‌کردند و از مقاماتشان بیان می‌فرمودند و ائمه علیهم السلام خیلی که در نظر مردم شهرت می‌‌داشتند به قدر عالم بود.

و علماء ‌معروف آن زمان دور و بر خلفاء را گرفته بودند و آجیل‌شان کوک بود و طبعا خلفاء نیز از این دسته تعریف می‌کردند و ترویج می‌نمودند و شهرت واقعی مال همین دسته علماء بود، و الناس علی دین ملوکهم، مردم نیز بر دین پادشاهانشان بودند و دور و بر همین علماء منافق را می‌گرفتند و از چشمه صاف ولایت غافل بودند و این دسته از قبیل ابوحنیفه و عنوان بصری و سفیان ثوری و غیر ذلک زیاد بودند.

عنوان بصری مدتی پیش مالک بن انس می‌رفته و سالها پیش او بوده و در حدود نود و چهار سال سن داشته، لطف خدا شامل حالش شده بود و تصمیم می‌گیرد خدمت امام صادق سلام الله علیه برود و از ایشان کمالات بیاموزد حضرت سلام الله علیه ابتداء اعتنایی نمی‌کنند و او را نمی‌پذیرند. آن گاه عنوان دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد که قلب حضرت را به من مهربان کن.

سپس حضرت سلام الله علیه در مرتبه دیگر او را می‌پذیرد و در یک جلسه مطالب خیلی عالی می‌فرماید و او را کاملا روشن می‌نماید.

آن گاه می‌فرمایند پا شو ای اباعبدالله (کنیه عنوان بصری) پس به تحقیق نصیحت کردم و به هم نزن و خراب نکن بر من دعایم را، پس به درستی که من مردی هستم که به خود بخیلم و قدر عمرم را می‌دانم.

از آن جایی که عنوان می‌خواست چیز بفهمد، به صرف رد کردن برنگشت، بلکه اصرار کرد.

اگر دیدی کسی را که رد کردی، رفت و نیامد، بدان که رغبت ندارد، اما اگر رد کردی باز آمد، بدان که طالب است!

«روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا