فاطمیهای بود من در قوچان برای منبر دعوت شده بودم.
یادم می آید که در منبر، اول سوره بقره را مطرح کرده بودم:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين (البقرة : 2)
بعد این اشکال مشهور را مطرح کرده بودم:
متقین که هدایت شدهاند، این تحصیل حاصل است.
جوابهای متعددی گفته شده، از میان همه جوابها این را مطرح کردم که تقوی اینجا به معنای لغوی باشد یعنی خویشتن داری از خلاف،
هر که این حالت را داشته باشد، به قرآن که برخورد داشته باشد، قرآن او را عوض می کند،
بعدا می شود:يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلوة (البقرة : 3) و تا آخر،
این را من گفتم و این مطلبی است و جای خودش هم اشکالی ندارد.
بعد از منبر آمدم منزل، وارد بر ایشان بودیم.
حاج آقا پایشان یک کمی درد می کرد و مجلس نمی آمدند، فاصله هم بین مسجد و خانه زیاد بود، هوا سرد بود و نمی شد بیرون نشست، بلندگویی هم نبود که ایشان حرفهای ما را بشنوند.
قبل از من هم کسی از مسجد به خانه نیامده بود که برای ایشان موضوع منبر را تعریف کرده باشد.
اما تا نشستم همین طور که آستینشان را بالا می زدند و گفتند:
خوب آدم لازم نیست خودش را به زحمت بیندازد متقین را به معنای لغویش بگیرد و بعدش این طوری بخواهد بیان کند.
همان مطلبی که روی منبر گفته بودم را نقل کردند.
ادامه دادند که یک احتمال دیگر هم به ذهن می آید که اوّلی که انسان متقی بشود، تازه اول کار است.
[یعنی تقوی دری به روی مؤمن باز می کند که قرآن باعث هدایتهای گوناگون معنوی و علمی او می شود.]
یک تبسمی هم کردند که مشخص بود که ناظر به مجلس بودهاند.