نوار شماره 11 مسجد صفار زاده (6) كامل
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
یكى از آیاتى كه بنا بود ترجمه بشود این آیه شریفه بود، چهار پنج تا آیه عرض كردم بنا شد در این چند شب ترجمه و تفسیر شود.
یكى از آنها این آیهى شریفهى هدى للمتقین است، عرض شد علم به دو قسم تقسیم مىشود، یك علم، علم اكتسابى است، یكى هم علم لدنّى موهبتى، كسانى كه بودند دیگر آنها را تكرار نكنیم.
و علم با قدرت توأم است، «توانا بود هر كه دانا بود» عبارت خوبى است، هر كس به هر مقدار علم تحصیل كند یا علم لدنّى داشته باشد از طرف خداوند عالم، به همان مقدار هم قدرت دارد، این را مفصل صحبت كردیم. كسى كه مثلا علومى را تحصیل كرده باشد قدرت بر بیانش هم دارد، قدرتهاى فوق العاده در صنایع، در كارها، در همه چیز به مقدارى كه علم دارد قدرت هم دارد.
آن طفل كوچك نوزاد كه تازه از مادر متولد مىشود به همان مقدارى كه ادراك دارد به همان مقدار قدرت هم دارد، ادراك گرسنگى كه مىكند قدرت بر گریه كردن و مكیدن پستان مادر دارد؛ چون بیش از آن ادراك ندارد، قدرت هم ندارد، دیگر این طفل ادراكش بیش از این نیست كه گرسنگى را درك مىكند، بعد قدرتى دارد كه گریه كند، روح او به مقدارى ولایت بر بدنش دارد كه گریه كند، اما قدرت بر این كه پستان مادرش را خودش بگیرد و در دهانش بگذارد ندارد، اگر مادرش خوابیده باشد این طفل گرسنه بشود قدرت ندارد كه پستان مادرش را خودش به دهانش بگذارد؛ چون ادراك آن قدر ندارد.
آن شب عرض كردم این بچه گربه تازه كه از مادر متولد مىشود روى دیوار بلندى بگذارش، آن مقدارى ادراك دارد كه اگر از اینجا بیفتد تلف مىشود، خودش را هم قدرت دارد حفظ كند، اما بچهى انسان را روى دیوار بگذارى ادراك ندارد، آن مقدار خدا هنوز به او ادراك نداده، مىافتد مىمیرد، اینها را دیگر مفصل صحبت كردیم.
حالا فهرستوار كه مقدمهاى براى حرف امشبمان باشد..
هر كسى در هر فنى از فنون كه تحصیل كند و زحمت بكشد قدرت بر انجام آن فن را دارد، قالیباف زحمت مىكشد مدتى بعد مىتواند قالى ببافد، قدرت دارد، بنده و جنابعالى نمىتوانیم، آن یكى مثلا زحمت مىكشد قدرت بر این كه هواپیما درست كند به كرهى قمر برود قدرتش را پیدا مىكند، من و شما نمىتوانیم؛ چون در آن رشته زحمت نكشیدیم، علمش را نداریم.
خوب هر كسى هر مقدار علم كه خدا به او عنایت كرده، زحمت كشیده در هر فنى و هر رشتهاى، به همان مقدار هم قدرت دارد، و قدرت او هم روى اسباب باید باشد. كسى اگر تحصیل علمىكرده باشد قدرت بر حرف زدن دارد، به شرطى كه زبانش آمادگى براى حرف زدن داشته باشد، یكى سكته كرده زبانش بند آمده مثلا، او مانع دارد از حرف زدن، باید اسباب باشد دیگر، یكى از اسباب حرف زدن زبان است، زبان باید فلج نباشد، دست بنّا باید فلج نباشد، اگر فلج شد، سكته كرد نمىتواند بنّایى كند، نمىتواند قالى ببافد.
آن وقت فرق بین علم اكتسابى و علم لدنّى هم عرض كردم، علم اكتسابى قدرت مىآورد، به وسیلهى اسباب باید كار كند انسان، قدرتش را اعمال كند.
لكن علم موهبتى لدنّى احتیاجى به اسباب ظاهرى ندارد، آنها را دیگر مفصل صحبت كرده بودیم، یك قدرى تكرار مىشود؛ چون بعضى تشریف نداشتند، او احتیاجى به اسباب عادى ظاهرى ندارد، خداوند به او عنایتى فرموده، علمى به او مرحمت كرده، قدرتى مرحمت كرده كه به نفس اراده آن عمل را انجام مىدهد، تصرف در تكوین، عالم كیان، ولایت تصرف دارد، خدا ولایت تكوینى مرحمت كرده، او به نفس اراده كار مىكند، این یك تقسیم بود براى علم.
تقسیم دیگرى هم كه عرض كرده بودم علم باز بر دو قسم است: یك علم زبانى داریم، یك علم واقعى كه وارد بر روح و قلب شده.
علم زبانى آنى است كه انسان برود پهلوى معلم، پهلوى استاد، پاى مسأله بنشیند یاد بگیرد احكام دینى را، هر علمى، لكن علم فقط زبانى ممكن است باشد؛ یعنى آن استضائه از نور علم، آن نور واقعى كه یك حقیقتى است واقعى، از او استضائه نكرده است؛ یعنى روحش قبول نكرده است آن نور را، روشن نشده، لذا علمش علم زبانى است، بر طبق علمش عمل نمىكند، این در روایات تعبیر مىشود به علیم اللسان، فارسیش علم زبانى مىگوییم، در روایات تعبیر به علیم اللسان شده است، چند تا روایت به همین تعبیرداریم.
اینها علیم اللسانند، آن علم واقعى كه نورٌ یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه، لیس العلم بالتعلم، یا در بعضى نسخ دارد بكثرة التعلم بل هو نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه، آن نور واقعى كه احاطه به همهى عوالم دارد، روشن مىكند همهى عوالم را، از آن نور به مقدارى كه استفاده مىكند براى او مطالب روشن مىشود.
مثل همین چراغ بلا تشبیه، الآن مثلا این چراغ روشن كرده است تمام مسجد را، هر كسى به مقدار خودش از این نور مىتواند استفاده كند، یك كسى ممكن است اینجا نشسته باشد چشمش را ببندد و این نور با این كه روشن كرده همه را، ولى چون این چشمش را بسته هیچ چیز را نمىبیند، همه برایش مجهول است، این عالم نیست، عالم نیست معنایش این نیست كه اینجا تاریك است، براى این شخص تاریك است.
اما كسى كه چمشمش را باز كرده و همه جا را مىبیند و نگاه مىكند او عالم است، پس این كه مىگوییم این آدم جاهل است، آن یكى عالم است، معنایش این است، این كه جاهل است معنایش این است كه مطالب و حقایق براى او تاریك است، نه این كه در واقع تاریك باشد.
در واقع همه چیز به نور علم روشن است، آنى كه حامل نور علم است همه چیز را مشاهده مىكند، مىبیند ، مثل این كه جنابعالى چشمت را باز كنى توى مسجد را نگاه كنى همه چیز را مىبینى دیگر، این قالى است، این فرش است، آن استكان است، آن قورى است، آن آدم است، آن بخارى است، همه را نمىبینى؟! براى شما روشن است، شما علم دارى، بنده كه چشمم را بستهام نمىفهمم اینجا چیست، براى بنده تاریك است.
آن وقت این علم دو جور است: یك مرتبه فقط الفاظ و اصطلاحات و مفاهیم و معانى، به اصطلاح ما طلبهها، آدم یاد گرفته است، نماز واجب است، روزه واجب است، یاد گرفته غیبت حرام است، یاد گرفته، بهتان حرام است، یاد گرفته، تصرف در مال مردم عدوانا حرام است، یاد گرفته، همه را یاد گرفته، اما علم وارد قلبش نشده، آن نورى كه استضائه كند از آن نور محروم است، او استفاده نكرده، لذا بر طبق علمش عمل نمىكند.
اینها را صحبت كردیم مفصل، حالا مقدمةً باز اشارهاى براى این كه باز به مطلب خودمان وارد بشویم انشاء الله.
علم یك نور واقعى است كه به اصطلاح ما طلبهها ما به الآنكشاف اشیاء است، ظاهرٌ بذاته و مظهرٌ لغیره، آن نور در واقع هست، آن نور همه جا را روشن كرده، كسى كه حامل آن نور باشد همه چیز را مىداند، هم چیز برایش روشن مىشود، هر كس به قدر درجات و مراتبى كه دارد از آن نور استفاده مىكند.
آن نور، آن علم یك مقدارى كه رحمت واسعه الهى است كه تمام موجودات از آن استفاده مىكنند، كافر، مؤمن، سنى، شیعه، طبیعى، غیر طبیعى، همه، همه، آنها استفاده مىكنند در امور دنیایشان مىبینید كه بلدند چكار كنند، حیوانات، مورچه بلد است چطور راه برود، چطور زندگى بكند، زنبور عسل بلد است، حیوانات دیگر، از آن نور كه رحمت واسعه الهى است همه استفاده مىكنند.
آن مقدارى كه رحمت خاصه الهى است، آن اختصاص به مؤمنین دارد، یستضیئون بنور العلم، هدایت مىشوند، اجمال مطلب این است، اینها همه سربسته است.
خوب حالا حرف به اینجا منتهى مىشود، یكى از آیاتى كه عرض كردم این آیهى شریفه است الم ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
كلمهى تقوى در قرآن خیلى زیاد است، كه اگر آیاتش را بخوانیم از مطلب دور مىشویم، این مقدارى كه در قرآن شریف به تقوا تأكید شده شاید به هیچ مطلبى نشده باشد، مكرر در مكرر، ما مِن سورهاى، كم سورهاى است كه در آن به تقوا اشاره نشده باشد، كه مىبینید در یك آیه كوتاهى یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله، دو تا امر به تقوا شده است، امر هم براى وجوب است؛ یعنى واجب است از خدا بترسید و پرهیزكار باشید.
آن وقت در اینجا مىفرماید: هدی للمتقین، خوب هدایت قرآن براى متقین است، قرآن هادى است، كلام الله مجید است، باطنش علم الهى است، به واسطهى آن علم روشن مىشود براى انسان حقایق اشیاء، این هدایت و روشنى علم قرآن، قرآن كه هادى و رهبر است و روشن مىكند مردم را راهنمایى مىكند، مىفرماید: این هدایتش براى متقین است، این یعنى چه؟
ما در شب و روزى ده نوبت بر ما واجب است كه بگوییم إهدنا الصراط المستقیم، از خدا طلب هدایت كنیم، معناى هدایت را مختصرى عرض كنم، پنج نماز واجب داریم، در هر نمازى دو نوبت واجب عینى است، واجب تعیینى است كه جنابعالى بگویى إهدنا الصراط المستقیم، خدایا ما را به راه راست هدایت كن، این یعنى چه؟
سؤال: خوب حالا بنده امروز نماز مىخوانم، مىگویم إهدنا الصراط المستقیم، خدایا مرا هدایت كن! تا به حالا هدایت شده بودم یا نشده بودم؟ اگر هدایت شده بودم و مؤمن بودم این إهدنا الصراط المستقیم یعنى چه؟ و اگر تا به حالا هدایت نشده بودم پس تا به حالا مسلمان نبودهام؟ این سؤال را عنایت كنید! من كه شبانه روز ده نوبت واجب است بگویم خدایا مرا هدایت كن! شما دیروز هدایت شده بودى یا نشده بودى؟ اگر هدایت شدهاى حالا دوباره مىگویى خدایا مرا هدایت كن! تو كه هدایت شده بودى و اگر هدایت نشدهاى پس تا به حال مسلمان نبودى، مؤمن نبودى، تازه مىخواهى مؤمن بشوى، این چطور مىشود؟
جوابش این است كه هدایت دو قسم است: خوب عنایت كنید بطور فهرست عرض مىكنم، یك هدایت تكوینى، به اصطلاح ما طلبهها، یك هدایت تشریعى..
اول معناى هدایت تكوینى را بگوییم، هدایت تكوینى آن است كه خداوند تبارك و تعالى مىفرماید: سبح اسم ربك الاعلی الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی، این هدایت تكوینى نسبت به تمام موجودات است؛ یعنى به اختیار آنها نیست، آنها هدایت مىشوند تكویناً؛ یعنى مورچه خودش شعور و ادراك دارد كه چگونه زندگى كند، این هدایتش تكوینى است، یك پیغمبرى بیاید به او امر بكند، نهى بكند، چنین خانهاى بساز، این طور زندگى بكن، كدام غذا براى تو مناسب است، كدام مناسب نیست، نه، خودش هدایت شده است، این را مىگویند هدایت تكوینى؛ یعنى خداوند تبارك و تعالى به او یك شعورى، قدرتى مرحمت كرده كه او به طرف كمال خودش و زندگى خودش خواهد رفت، این هدایت تكوینى است، این گیاه كه از زمین مىروید هدایت تكوینى آن این است كه به طرف كمال مىرود، اگر سنگى جلویش باشد كج مىشود و از آن طرف مثلا در مىآید، بلد است از كجا برود، این هدایت تكوینى است، حالا اجمالش،تفصیلش را كار نداریم.
هدایت تشریعى آن است كه خداوند تبارك و تعالى به آدم عقل و شعور داده، خوب و بد را مىداند، و از طرف خودش صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده تا احكام و دستوراتش را براى مردم بیان كنند، این هدایت تشریعى است، راهنمایى مىكند از این راه اگر رفتى نجات پیدا مىكنى، از این راه اگر رفتى هلاك مىشوى، منجیات و مهلكات را انبیا از طرف خدا براى مردم بیان مىفرمایند، و عقل هم كه حجت داخل است آن هم ادراك مىكند، خوب و بد را تمیز مىدهد، این هدایت تشریعى است، نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید، چنین بكنید، چنان بكنید!
پس هدایت بر دو قسم شد؛ هدایت تكوینى و هدایت تشریعى.
هدایت تشریعى هم یك هدایت عامى داریم تشریعى، یك هدایت خاصى داریم، هدایت تكوینى هم یك هدایت تكوینى عام داریم و یك هدایت تكوینى خاص داریم، باز هركدام از اینها دو قسم مىشود به طور مختصر.
هدایت تشریعى دو قسم است: یك قسمش این است كه عام است، براى تمام مردم قرآن آمده كه مردم را هدایت كند؛ یعنى ارائهى طریق كند، راهنمایى كند، كافر و مؤمن، همه، آیات قرآن منحصر به مؤمن نیست، هدایت، ارائهى طریق و راهنمایى است، باید همه كس متوجه بشوند و راه را تشخیص بدهند؛ یعنى به وسیله انبیا هدایت بشوند، این هدایت عمومى است، این اختصاص به هیچ كس ندارد، تكالیف، احكام، دستورات الهى براى همه بشر است، این را مىگویند هدایت عامه، عمومى.
یك هدایت تشریعى خاص است و او این است كه هر كسى كه قابلیت داشته باشد و استعداد داشته باشد، آمادگى داشته باشد، آلودگى نداشته باشد، پاك باشد، انبیاء و ائمه یك هدایت خصوصى نسبت به آنها دارند، كه اصحاب ائمه مختلف بودند، بعضى داراى هدایتهاى خصوصى بودند كه ائمه اسرارى به آنها مىفرمودند كه به دیگران نمىگفتند، با این كه همه اصحاب بودند، آنها هم خوب بودند.
یعنى مراتب و درجات ایمان مختلف است، ده درجه دارد، درجهى اول همین عامه مردم كه الحمد لله هدایت شدهاند، همه مؤمنند همه اهل بهشتند، درست است، اما بهشت درجات دارد، هدایت و ایمان هم درجات دارد، آن هدایت عام براى همه مردم است و هدایت خاص براى مؤمنین است، و باز هدایت مؤمنین هم درجات دارد، هدایت عام براى همهى مردم است، تكلیف براى همهى مردم هست و هدایت خاص مال مؤمنین است، هدایت تشریعى، كه براى مؤمنین یك خصوصیاتى، یك مزایایى، یك بیاناتى هست كه براى عامهى مردم نیست، لذا اصحاب ائمه هم درجات ایمان آنها هم مختلف است. این دو قسم هدایت تشریعی.
هدایت تكوینى هم دو قسم است: هدایت تكوینى عام كه تمام حیوانات هم دارند، باز مؤمنین یك هدایت تكوینى خاصى دارند، آنها كه اهل تقوایند، هدی للمتقین كه معنى آیه این است كه كسانى كه آلودگى ندارند، پاكند، قلبشان طاهر است، تطهیر كردهاند، تزكیه نفس كردهاند، پاكند، آلوده به معصیت نیستند، خداوند تبارك و تعالى به وسیلهى قرآن آنها را هدایت تكوینى مىكند. یعنى چه؟
یعنى توفیق مىدهد، اسباب توفیق براى آنها آماده مىكند، به قلب آنها كارهاى خیر را الهام مىفرماید، یك مدد، عنایت… إیاك نعبد و إیاك و نستعین، خداوند تبارك و تعالى علاوه بر این كه آن قدرت و حول و قوهاى كه داده، كمكش مىكند، راهنماییش مىكند، علمى به او مرحمت مىكند كه نورهم یسعی بین أیدیهم، مثل یك چراغى جلویش كاملا روشن است، چاه را از راه تمیز مىدهد، و این علم زیر بغلش را مىگیرد، بلندش مىكند. این هدایت خاصه تكوینى است و هدایت خاصه تشریعى.
آن وقت كلام الله مجید، قرآن هدایت است براى عامهى مردم، إنا هدیناه السبیل إما شاكرا و إما كفورا، ما راه را به همه مردم نشان مىدهیم به وسیلهى قرآن، به وسیلهى انبیا، یا قبول مىكنند یا نمىكنند، این هدایت عامه است.
اما آن هدایت خاصه، هدی للمتقین؛ آنجا همه كس دسترسى ندارند، همه كس قابل براى آن هدایت نیستند، آن هدایتى كه كلام الله مجید بشر را هدایت كند، آن هدایت خاصه، مخصوص به متقین است.
صریح قرآن است كه هدایت قرآن فقط آن هدایت خاصه چه تكوینى كه از طرف خود خداست و چه تشریعى، هر دو قسمش چه تكوینى و چه تشریعى هدایت خاصه مال مؤمنین است.
إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا، ایمان داشته باشد و عمل صالح هم داشته باشد كه متقى باشد، واقعا ورع داشته باشد، از محرمات پرهیز بكند، هدایت واقعى قرآن، هدایت تكوینى، هدایت خاص، آن هدایت تكوینى و تشریعى خاصش براى متقین است.
خوب آن وقت این إهدنا الصراط المستقیم را معنا كنیم، خوب روزى ده نوبت واجب است بگوییم: خدایا ما را هدایت كن، حالا ما قبلا هدایت شدهایم، الحمد لله رب العالمین، یك مقدار هدایت تشریعى كه همه شدهاند كه آن را قرآن بیان كرده، ارائه طریق، راهنمایى كرده خدا، آن هدایت خاصه یك مقدارش، یك درجهاش، الحمد لله براى ما هست، مؤمنیم، لذا مىبینیم به وظایفمان عمل مىكنیم، نماز مىخوانیم، روزه مىگیریم، الحمد لله، خدا را شكر، مؤمنیم، با این كه مؤمنیم روزى ده نوبت واجب است بگوییم: باز خدایا ما را هدایت كن، یعنى چه؟
این چند معنا شده؛ یك معنایش این است كه از بعضى از روایات هم استفاده مىشود، این هدایت را براى ما ادامه بده! هدایت شدهایم، خدایا ما را نگهدارى كن، حفظ كن! این هدایت را، این ایمان را براى ما ادامه بفرما! كه غارت شیطان نشود، یك معناى إهدنا این است. هدایت شدهایم، الحمد لله، نماز مىخوانیم، روزه مىگیریم، به وظایفمان عمل مىكنیم، اما در عین حال همیشه باید خدا حفظ كند آدم را، همیشه باید عنایت كند، توفیق بدهد، به خودش وانگذارد انسان را، ما را هدایت كن، یعنى هدایت ما را خدایا ادامه بفرما، ما را به خودمان واگذار نكن كه ایمان و هدایت ما غارت شیطان بشود، یك معنى إهدنا این است.
كه اگر وقت نماز مىخوانى إهدنا الصراط المستقیم، اگر متوجه باشى این معنا در قلبتان خطور بشود مانعى ندارد، كه خدایا ما را از شر شیطان حفظ كن، ادامه بده حیات ما را؛ چون همه چیز دست اوست، نگهدار ما اوست، حافظ ما اوست، قیوم ما اوست، ایجاد ما به دست اوست، بقاى ما به دست اوست، هدایت ما به دست اوست، او باید توفیق بدهد، إیاك نعبد و إیاك نستعین، خدایا ما تو را عبادت مىكنیم، نماز مىخوانیم، اما از تو كمك مىخواهیم، در این عبودیت و بندگى از تو كمك مىخواهیم.
إهدنا الصراط المستقیم؛ یعنى أدم لنا، ادامه بده براى ما این صراط مستقیم را، هدایت را، این معنایش این نیست كه ما دیروز كافر بودیم حالا مىخواهیم از خدا كه خدایا ما را هدایت كن، تا آن اشكال و شبههاى كه شده…، دیروز هم مسلمان بودیم، دیروز هم مؤمن بودیم، دیروز هم نماز مىخواندیم، دیروز هم اعمال خیر انجام مىدادیم، دیروز هم معصیت خدا نمىكردیم، هدایت شده بودیم، الحمد لله، اما باید از خدا بخواهیم كه ادامه دهد این هدایت را، خدایا یك لحظه ما را به خودمان وانگذار كه این هدایت و ایمان غارت شیطان بشود این یك معنا.
معناى دیگر إهدنا الصراط المستقیم، آن هدایتى كه از براى متقین است كه درجات دارد، ما هدایت شدهایم، اما درجات هدایت مختلف است، ایمان درجاتش مختلف است، آن هدایت تكوینى، توفیق، او را هى مجددا زیاد كن، زیاد كن براى ما، این ایمان ما را هى زیاد كن؛ یعنى اعمال خیرى كه در جلو داریم هى توفیق بده تا ایمان ما زیاد بشود.
یك معناى إهدنا همان ادامه است، یك معنایش هم به معناى زیاد كردن است كه براى ما زیاد بشود هدایت؛ یعنى اعمالى كه در جلو داریم، وظایفى كه در جلو داریم توفیق بده كه همهى آنها را انجام بدهیم، نه این كه امروز نماز خواندیم فردا غارت شیطان بشود، فردا هوا سرد است برف باریده پا نشویم نماز صبح بخوانیم، نه، نه، إهدنا، توفیق بده، هدایت كم و زیاد دارد، ایمان درجات دارد، مراتب دارد.
پس یكى از آیاتى كه شب اول خواندیم هدی للمتقین بود، آن هدایت خاصه، چه تكوینى و چه تشریعى، آن هدایت خاصه منحصر به مؤمن است.
آن شب عرض كردم كه آن علمى كه وارد قلب بشود كه روح از آن استفاده و استضائه كند كه زیر بال انسان را بگیرد، نه علم زبانى، آن علم را خدا به ما بده، هدایت كن كه از آن علم استفاده كنیم كه زیر بال ما را بگیرد، ما را به چرخ در بیاورد، به چرخ عمل، وادار بر عمل كند، آن علم، كه همه چیز به علم درست مىشود، اینها خودش بحثى است مفصل.
هر كه علم نداشت هیچ چیز ندارد، لذا علم گوهر گرانبهاست، قیمتى است، خدا به هر كسى نمىدهد، لا یمسه إلا المطهرون، علوم قرآن، معارف قرآن بر قلب میته نوشته نمىشود تكویناً، همان طورى كه كتابت قرآن در جلد میته تشریعا حرام است، بر پوست میته مىتوانى قرآن را بنوسى؟! با مركب نجس مىشود بنویسى با كاغذ نجس؟! علم قرآن، معارف قرآن، آن علمى كه انسان را وادار بر عمل مىكند، آن علم لا یمسه إلا المطهرون، شاید تأویل این آیه باشد.
عرض كردم ما تفسیر و تأویل نمىكنیم احتمال مىدهیم، نباشد هم مطلب درست است، حالا این آیه معنایش این نباشد مطلب صحیح است.
معارف قرآن، علم قرآن، آن علمى كه انسان را واقعا به عمل وا بدارد، و انسان را به یك كمالى برساند، انسان را به مقام عبودیت و بندگى خدا برساند، خدا پرست بشود انسان، نه هوا پرست كه هر چه میلش بود همان كار را بكند، نه، آن علم لا یمسه إلا المطهرون، قلبى كه تزكیه نشده باشد، پاك نباشد، آلودگى داشته باشد، او تكوینا محروم از معارف قرآن است.
گوهر گرانبها را هیچ عاقلى به مزبله القا نمىكند. واقع مطلب این طور است، شخص عاقل گوهرگرانبهایى را كه ارزش دارد نمىرود به مزبله بیندازد، این را به یك جاى تمیز و پاك و توى صندوقى… مىدانید كه، علم از همه چیز بالاتر است، ارزش علم، اینها بحث دارد، باید صحبت بشود، اجمالش گوهر گرانبها، واقع مطلب این طورى است.
آن شب عرض كردم قرآن است، كلام الله مجید است، این از قبیل خبرهاى عادى نیست كه بگوییم یحتمل الصدق و الكذب، به طور قطع صریحا خدا خبر مىدهد كه ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین، خبر قطعى است كه هدایت قرآن مخصوص به متقین است، آن هدایت خاصه، این خبر قطعى است! روزنامه كه نیست كه آدم بگوید شاید راست باشد.
پس بنا بر این آقاجان مقصود در این چند شب كه صحبت مىكنیم فقط هدف و مقصود ما همان علمى واقعى است، نه علم زبانى كه انسان را وادار بر عمل كند، دنبال آن مىرویم، طالب آن باشیم، این چند تا آیه را هم كه ترجمه مىكنیم منظور همان است كه این آیات را كه وقتى انسان بخواند و ترجمهاش را بفهمد به مقام عمل بیاورد، نه این كه ترجمه یاد بگیرد لفّاظى و بعد هم…
آن شب عرض كردم یك آیه این بود: و أما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنة هی المأوی، این را ممكن است یاد بگیرم بنده، یاد هم دارم، كسى كه از مقام و عظمت خدا ترس داشته باشد و نفس اماره را جلوگیرى كند از هواپرستى، بهشت حتمى است براى او، وعدهى خدا خلف ندارد، این را یاد گرفتم یا نه؟ اما خوف از خدا هم پیدا شد؟ نفس اماره را از هوا پرستى جلوگیرى كردم یا نكردم؟ یا هر چى دلم خواست كردم؟
دنبال چنین علمى ما مىگردیم، نه علم زبانى، علم زبانى كه كارى ندارد، اینها تكرار مطالب گذشته است، بعضیها تشریف نداشتند.
در تحصیل علم، یاد گرفتن علوم در هر فنى از فنون دو شرط بیشتر لازم نیست، یكى استعداد ذاتى، یكى هم زحمت كشیدن، هر كس در هر رشتهاى كار كند آن علم گیرش مىآید، ترقى مىكند، مىخواهد طبیعى باشد، مىخواهد مسیحى باشد، مىخواهد سنى باشد، مىخواهد شیعه باشد، ملا مىشود، زحمت اگر بكشد در آن رشته خدا به او مىدهد، زحمتش هدر نمىشود،ترقى مىكند، اما ممكن است طبیعى صرف باشد، به كرهى قمر برود، این كه كارى ندارد، سنى است كتاب مىنویسد، مغنى، مطول، چى چى، ماطلبهها باید بخوانیم، ملا شدن آسان است به یك معنا، كه دو شرط بیشتر لازم ندارد، یكى استعداد ذاتى، یكى هم زحمت كشیدن.
اما آن علمى كه قرآن آورده، علم الهى، علمى كه انبیاء، ائمّه براى مردم آوردهاند و مردم را هدایت مىكنند، آن یك شرط ثالثى هم دارد: و آن هدی للمتّقین، تقوا مىخواهد.
لذا ببینید انبیاء كه مبعوث مىشدند بر یك امتى غالبا اشخاصى كه آلودهى به دنیا بودند زیر بار انبیاء نمىرفتند، آن هدایت خاصه براى آنها نبود، حتى ممكن است عموى خود پیغمبر باشد، تقوا ندارد دیگر، یك عمر همهاش قمار و شرب خمر و آلودگى و ریاست و آقایى و فلان و فلان، این آلوده است دیگر، این قابلیت از براى هدایت ندارد، قرآن هدی للمتّقین است.
لذا قرآن علاوه بر این كه هدایت تكوینى خاصه دارد براى متقین، اضلال هم دارد، گمراه كننده هم هست، ـ گمراه كننده را معنا مىكنم، ذهنتان به جایى نرودـ به این معنا كه یهدی من یشاء و یضل من یشاء، خدا به وسیلهى قرآن یك عده را هدایت مىكند، یك عده را گمراه مىكند.
گمراه كردن قرآن معنایش این نیست كه واقعا او را مجبور بر گمراهى مىكند، یعنى آیات قرآن كه نازل مىشود بر مردم مثل بارانى است كه از آسمان نازل مىشود، زمینها مختلف است، اگر بر زمین كثیف باران ببارد تعفنش بلند مىشود، اگر به لاله زار باشد مىدانید كه چه مىروید؟ به شوره زار چه مىروید؟ خار مىروید، به مزبله اگر ببارد تعفنش بلند مىشود.
آیات قرآن وقتى كه خوانده مىشود بر مردم، مختلف بودند، در آیات قرآن همه چیز هست دیگر، فواحش همه حرام است، فحشاء منكر، قمار، شرب خمر و…، آن كسى كه عادت به شرب خمر دارد ناراحت مىشود، اوقاتش تلخ مىشود، عناد مىكند.
یهدی من یشاء و یضل من یشاء، معناى اضلال این است ها، آن كسى كه پاك است، آلودگى ندارد هدایت مىشود، آن كسى كه یك عمر عادت كرده به شرب خمر، به قمار بازى، به معصیتهاى دیگر، ناپاكى، منافیات عفت، فلان و فلان، این آیات كه برایش نازل مىشود اوقاتش تلخ مىشود، بدتر مىكند، عناد مىكند، ابوجهل است، ابولهب است، دیگران است، مىبیند به ریاستش به آقاییش برمىخورد، اله است بله است، آلودگى دارد.
لذا یهدی من یشاء و یضل من یشاء، هدی للمتّقین، یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله، چقدر تقوا تأكید شده است در قرآن كه مردم متقى باشند، پرهیزكار باشند، لااقل به همان احكام عقل عمل كنند، عقلى كه خدا به انسان مرحمت كرده، ظلم بد است، این را عقل مىفهمد، خیانت بد است، چى بد است، چى بد است.
اگر كافرى باشد در بلاد كفر متولد شده باشد، اگر به احكام عقل عمل كند خدا هدایتش مىكند ولو وقت مردن، ظلم نمىكند، دروغ نمىگوید، غیبت نمىكند، تهمت نمىزند، ممكن است خدا هدایتش كند، داراى سخاوت است، داراى كرم است، صفات حسنه دارد، حجت باطنى عقل فرمان مىدهد كارهاى خوب مىكند.
اما اگر كسى در بلاد اسلام هم باشد، اگر بنا شد به فرمان عقل عمل نكند، از فرمان انبیاء اطاعت نكند، تقوا نداشته باشد، معلوم نیست چه طوراست!
پس یكى از آیات همین بود: هدی للمتّقین، هدایت خداوند تبارك و تعالى و قرآن مجید كه علم الهى است، كلام الله مجید است، هدایتش، آن هدایت خاصه براى آیه اهل تقواست، دیگر خبر قطعى است احتمال صدق و كذب ندارد.
دیشب عرض كردم باید دعا كنیم، خیلى دعا كنیم كه خداوند تبارك و تعالى توفیق به ما عنایت كند، جلوى نفس اماره را یك خورده بگیریم، ولش نكنیم كه هر چه دلش خواست بكند.
هواپرستى انسان را…گاهى مىبینى انسان یك معصیت كه مىكند سقوط مىكند از آسمان به زمین خدا شاهد است! باید جلو نفس را خیلى ول نكرد، مخالفت نفس لازم است.
خیلى از چیزها را آدم مایل است نباید بكند، باید عرضه بدارد بر كتاب و سنت، ببیند دستور چیست؟ نه این كه هر چه كه میلش كشید همان كار را بكند، سقوط مىكند خدا مىداند! گاهى مىبینى بعضى از معصیتها قلب را اصلا تاریك مىكند، دیگر اصلا بند هیچ چیز نیست انسان العیاذ بالله! اصلا متوجه نیست چه مىكند، معصیت عادى مىشود برایش، غیبت عادى مىشود، كارهاى دیگر عادى مىشود.
پس این چند آیهاى كه عرض كردم یكى از آنها این بود كه امشب یك اشارهاى شد، باید از خدا بخواهیم اولا از خداوند تبارك و تعالى بلا واسطه بخواهیم اشكال ندارد، به واسطهى اولیائش كه شفعاى ما هستند، واسطههاى ما هستند، به وسیلهى آنها از خدا درخواست كنیم از ما راضى شوند، از خدا بخواهند كه ما هدایت شویم.
آن جملهاى را كه دیشب عرض كردم از زیارت جامعه یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها إلا رضاكم، دنباله هم دارد، حالا همین جمله، دیشب عرض كردم شاید بعضىها تشریف نداشتند كه انسان خطاب مىكند به امام در وقت خواندن این زیارت: اى ولى خدا از طرف خدا ولایت دارى، سرپرستى، رهبرى، هادى هستى، هدایت مىكنى مردم را، اى ولى خدا بین من و بین خدا یك گناهانى هست، خطا كردیم، بشریم، شیطان گاهى ما را گول زده، یك ذنوبى هست كه لا یأتی علیها إلا رضاكم كه هلاك نمىشوند آن معاصى؛ یعنى از بین نمىروند مگر به رضاى شما، لا یأتی علیها معنایش این است، اتیان بر شیئ گاهى به معناى هلاكت است، این را باید بروى در خانه آنها.
حالا ما در جوار امام هشتم باید كارى بكنیم كه از ما راضى شود و تا شفاعت كند پیش خدا ما را.
از طرف دیگر هم در آن دعایى كه در تعقیب نماز آخرش این است اللهم إنى رضیت بهم أئمّه فارضنى لهم، كه از اولش دارد رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا… كه یادمان بیندازید یك شب همین دعاى تعقیب نماز را ترجمه كنیم.
كه اولش: من راضى هستم خدا پروردگار من باشد، پیغمبر پیغمبر من باشد، امام امام من باشد، من راضى هستم، در آخراین جمله كه محل شاهد است: اللهم انى رضیت بهم ائمّه فارضنى لهم، خدایا من راضى شدم كه اینها امام من باشند از امیرالمؤمنین تا امام دوازدهم عجّل الله تعالى فرجه، من به امامت اینها، به آقایى اینها، به سرپرستى اینها كه هادى من باشند، رهبر من باشند، من امر اینها را اطاعت بكنم، آقایى اینها را قبول دارم كه من نوكر اینها باشم كه هر چه فرمان بدهند بگویم چشم، من كه راضى هستم اینها امام من باشند، من زیر بار هر كسى نمىروم، زیر بار اطاعت هركسى نمىروم، زیر بار اطاعت اینها مىروم، آن وقت این جمله آخر اللهم انى رضیت بهم أئمّه فارضنى لهم، خدایا تو مرا بپسند براى آنها به نوكرى؛ یعنى به من توفیق بده! خوب من بگویم من آقا نوكر شما هستم شما هم باید قبول كنى یا نه؟ اگر به امام هشتم عرض كنم بروم به حرم بگویم من غلام شما هستم، من نوكر شما هستم، من شما را واجب الاطاعه مىدانم، من قبول دارم شما را، باید او هم قبول كند یا نه؟
اینجا دعا كن از خدا بخواه، خدایا مرا بپسند براى آنها؛ یعنى به من توفیق بده من قابلیت پیدا كنم، در صراط بندگى تو باشم، لیاقت پیدا كنم تا آنها هم از من راضى باشند و مرا به نوكرى قبول كنند، یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها إلا رضاكم، اللهم انى رضیت بهم ائمّه فارضنى لهم.
خوب عنایت كنید، این تعقیب را فراموش نشود، خیلى مهم است، فارضنى لهم، من به امامت و آقایى اینها راضى هستم، خدایا تو هم مرا بپسند براى اینها، اگر خدا پسندید قهرا آنها هم مىپسندند دیگر، اگر خدا به نوكرى مرا پسندید، این لایق است از براى نوكرى، خوب او هم قبول مىكند به نوكرى.
بر محمد و آل محمد صلوات.