هرگز وجود حاضر غایب شنیدهاى من در میان جمع و دلم جاى دیگر است!
مضمون این شعر که حكمت است، در یك مورد درست است، در یك مورد درست نیست، در موردى كه انسان در مقام تعلم است مىخواهد چیزى یاد بگیرد، در این مورد این شعر جا ندارد فرض كنید اینجا نشسته، در محضر علم حضور پیدا كرده، اما حاضر نیست، در مجلس حضور ندارد، قلبش این طرف و آن طرف، فكرش این طرف و آن طرف كار مىكند، این شعر جایش اینجا نیست.
این شعر جایش جایى است كه انسان در مجلس نامشروعى است، یا لااقل مجلسى كه لهو و لعب باشد، ولو خلاف شرع هم نباشد، صحبتهاى بى فایده در آن جلسه مىشود، این جا جاى این شعر است:
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهاى من در میان جمع و دلم جاى دیگر است
باید بروى بیرون! از آن مجلس خارج كنى خودت را، اگر با بدن توانستى خارج كنى بهتر، اگر دیدى با بدن نمىشود بیرون بروى، اقلا باید قلب را خارج كنى از آن مجلس، او كه صحبت مىكند، یك سرت را تكان مىدهى، بلهبله هم مىگویى، اما روح جاى دیگر است، قلبا توجه ندارى.
بسا هست مىبینى ـاگر امتحان فرموده باشید در یك مجلسى كسى حرف مىزند، بعد در آخر آدم متوجه مىشود كه این اصلا حرف این را نفهمیده چه گفته، چون حرفش بى فایده است.
شخص عاقل وقتش را به مطالب بى فایده ضایع نمىكند ،
مؤمن وقتش خیلى عزیز است، متوجه باشید! آن اصحاب مكاشره كه مجبور است با آنها رفت و آمد كند، احتیاج بهم دارند، كاسبند، معامله مىكنند با یكدیگر،اما از اصحاب ثقه نیستند، محل وثوق نیستند كه انسان امانت به آنها بسپارد، دینش را به آنها بسپارد، انسان با اصحاب مكاشره رفت و آمد مىكند، احتیاج هم دارد، اما «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است» باید این طورى باشد.
یك دستهاى هم فوق این حرفها هستند.
امیرالمؤمنین این دسته را معرفى مىكند، اوصاف آنها را بیان مىكند و مىفرماید قد صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلقة بالملا الاعلی.
امام است، مىشناسد، مىداند، خودش هم خبره است، امام است دیگر! اینها صحبوا الدنیا؛ یعنى در دنیا مصاحبت دارند؛ یعنى هستند در دنیا، بأبدان، اینها مصاحب دنیا هستند با بدنها، با این جنبهى بشرى، بدنى، لكن أرواحها معلّقة بالملا الاعلی، ارواحهم معلّقة باالملا الاعلى، روحشان جاى دیگر است، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است».
پس ممكن است انسان هم حاضر باشد در جایى، هم نباشد، چطور مىشود در یكجا هم باشم و هم نباشم؟! چون انسان یك بدنى دارد، یك روحى، بدنش باشد روحش نباشد.
خیلى واضح است، انسان داراى روح و بدن است، بدن اینجا باشد روح نباشد، روح تشریف ندارد در اینجا، غایب است.
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”