در ضمن روایتى که مرحوم حاج شیخ عباس قمى در سفینة البحار به عربى نقل فرموده، و در منتهى الآمال هم ترجمه فرموده، چنین آمده است:
جابر جعفى خدمت امام باقر سلام الله علیه، حضرت رسید و اظهار حاجت كرد، خوب البته او از خواص اصحاب حضرت است، دیگر از حضرت بهتر چه كسى است كه برود نزد او اظهار حاجت كند، امام اوست.
حضرت فرمود: لیس عندنا درهم، یك قران -به تعبیر ما- هم نداریم. جابر مىفرماید:
طولى نكشید كه كُمیت شاعر وارد شد، كمیت از شعراى مادح اهلبیت است، یك قصیدهاى انشاد كرد، خدمت حضرت خواند، حضرت به غلامش فرمودند: برو و از آن خانه، -به تعبیر بنده از آن پستو- یك بدرهاى بیاور، غلام رفت و یك بدرهاى آورد و گذاشت جلوى كمیت، كمیت قصیده دوم را خواند، باز فرمود: بدره دیگر! قصیده سوم خواند، بدره سوم، غلام از آن پستو هى رفت بدره ها را آورد بیرون.
كمیت عرض كرد من براى پول نیامدهام، من مدح شما را در قصایدى كه گفتم براى پول نیست، پول را قبول نكرد، سه بدره پول كه سى هزار درهم، هركدام ده هزار درهم توى آن بود قبول نكرد و بعد حضرت به غلامش فرمود: برگردان سر جایش ، باز برد توى آن پستو گذاشت.
كمیت پاشد رفت، جابر نشست آنجا كانّه فى نفسه شیئ شد، عرض كرد جعلت فداك شما فرمودى یك قران پول، یك درهم نزد ما نیست، پس این سى هزار درهم، سه تا بدره از كجا بود؟!
بعد حضرت فرمود: جابر! برو توى آن پستو آنجا را نگاه كن! جابر مىگوید: رفتم دیدم هیچ خبرى نیست! پستو خالى است، هیچى نیست! برگشت جابر.
خوب توجه بفرمایید! حضرت فرمودند: ما سترنا عنكم أكثر مما أظهرنا لكم، جابر از خواص اصحاب است، فرمودند: آن چیزهایى را كه از شما مخفى كردهایم خیلى خیلى، به درجاتى بیشتر است از آنچه كه برایتان بیان كردهایم، آن قدرتنماییهایى كه كردهایم خیلى كم است، قدرت نمایى! معجزهها! علومىكه به شما دادهایم خیلى كم است نسبت به آنهایى كه مخفى كردهایم از شما!
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”