العقل ماعبد الرحمن و اكتسب به الجنان.
در مقام معرفى عقل روایات متعدده به عبارات مختلف وارد شده است. آن شب عرض كردم كسى كه به لسان ائمّه آشنا باشد، فقیه باشد، اگر اختلافى در روایات بود آنها را مىداند كه هر كدام منظور چیست؟
در این روایت تعریف عقل این طورى است مىفرماید: العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به الجنان.
عقل آن چیزى است كه به واسطهى او خداپرستى مىشود و كسب جنان یعنى بهشت، كسب درجات بهشت مىشود به وسیلهى عقل.
در روایت دیگر دارد: العقل من العقال و النفس كأخبث الدواب، عقل از ماده عقال است و نفس انسان هم، نفس اماره، به منزلهى خبیثترین حیوانات است، سركشترین حیوانات است، آن وقت عقل مىآید این نفس اماره را عقالش مىكند. مثل انسان كه پاى شتر را مىبندد، پاى حیوان را مىبندد، عقال همان بندى است كه به او پاى حیوان را مىبندند كه فرار نكند، خرابى نكند.
در آن روایت این طور بیان مىكند عقل نفس اماره را عقال مىكند و جلو نفس اماره را مىگیرد، نمىگذارد كه معصیت كند، خطا كند، عقل یك چنین چیزى را مىگویند.
خوب حالا آن نور مقدسى كه عرض مىكردم كه تحمیل شده بر این انوار مقدسه، بر خاندان عصمت و به هر یك از انبیاء و مرسلین و اوصیاء انبیاء و هر كدامى به درجهى خودش عطا شده، از او گاهى تعبیر به علم مىشود و گاهى تعبیر به عقل مىشود، اول ما خلق الله العقل، آن وقت تمام موجودات از آن نور مقدس استفاده مىكنند. هر كسى به مقدار خودش از آن نور عقل استفاده مىكند، مىگویند: این عقل دارد، علم دارد، هر كسى به مقدار خودش استفاده مىكند.
معناى این كه فلانى عقل دارد این نیست كه تكهاى از آن نور جدا كردهاند به این دادهاند.
عقل دارد یعنى این مستعد است، آماده است، چشم قلبش باز است، از آن نور استفاده مىكند، این نور مىخواهى اسمش را علم بگذارى، مىخواهى عقل بگذارى، حالا چرا این نور دو تا اسم پیدا كند؟
خوب عنایت كنید گاهى مىگوییم: علم، گاهى مىگوییم: عقل، این را گفته بودیم كه علم صورت حاصله و تصدیق و تصور و اینها نیست، همان نور واقعى است، نور معنوى واقعى است، هر كسى به مقدار خودش از آن نور استفاده و استضائه مىكند.
آن نور مقدس هر كسى كه توجه به آن نور داشته باشد تحصیل مىكند، تحصیل علم مىكند، چكار مىكند، چكار مىكند، این هى توجهش به آن نور بیشتر مىشود.
حالا همان نور گاهى مطلبى را براى آدم روشن مىكند، به این عنایت كه چون روشن كننده است اسمش علم است، همان یك نور است. به اعتبار این كه این كاشف اشیاء است، روشن كننده اشیاء است، به آن مىگویند علم.
از باب این كه باز همان نور وقتى با آن یك چیزى را كشف كردى، فهمیدى، حسن و قبح او را درك مىكنى، این خوب است یا بد است، به این اعتبار اسمش عقل است. وقتى كه حسن و قبح این را درك كرد، خوب آن وقت خودش را عقال مىكند، این بد كارى است، آن خوب كارى است، نفس را عقال مىكند؛ یعنى وادار مىكند كه باید این كار بكنى، آنى كه قبیح است تشخیص مىدهد، وادار مىكند انسان را كه باید آن را نكنى، به این عنایت همان نور اسمش عقل است.
كسى كه داراى علم و عقل باشد، وقتى علم دارد؛ یعنى این معنا برایش روشن مىشود، این مطلب روشن است، همین نور باز برایش روشن مىكند كه این خوب كارى است یا بد كارى است، این را مىفهمد.
بل الآنسان علی نفسه بصیرة، او خودش مىفهمد كه كارهایى كه مىكند چطور است، خوب است، بد است، هیچ كس هم كه نداند خود انسان مىداند كه چكار مىكند، این همان عقل است. آن عقل است كه تشخیص مىدهد بین حسن و قبح اشیاء، این خوب كارى است یا بد كارى است.
پس بالاخره یك نور است، یك چراغ است كه وقتى آدم به آن چراغ توجه مىكند یك مطلبى را برایش روشن مىكند همان چراغ، همین كه روشن كرد، تا به حالا تاریك بود، تا به حالا نمىدانست، حالا كه نگاه كرد روشن شد، به همین عنایت این نور اسمش علم مىشود.
بعد وقتى اینجا روشن شد برایش، باز روشن مىكند كه این كار خوب هم هست یا بد است، به این عنایت همین یك نور دو اسم پیدا مىكند.
خوب این كه تا اندازهاى اجمالا معلوم شد. الآن خداوند تبارك و تعالى هر كسى را به مقدار خودش عقل و علم مرحمت كرده، آن كه دیوانه صرف است او آمادگى ندارد، مغزش معیوب است، استعداد ندارد از براى این كه از نور عقل استفاده كند، او حسابش سواست.
او براى چه این طورى شده؟ ما كار به دستگاه خدا فعلا نداریم كه چرا این دیوانه است او عاقل است؟ همه چیز را نمىشود در یك مجلس صحبت كرد،….
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”