اشعاری در صنعت توجیه / ۱

یکی از آرایه‌های ادبی در فنّ بدیع، که اصطلاحاً جزو محسّنات معنوی به شمار می‌رود، صنعت «توجیه» است. در متون کهن بلاغی – مثل کتاب  مطوّل – و عمدهٔ متون متأخّر، صنعت مزبور را به معنای استعمال لفظ دوپهلویی می‌دانند که هم بر مدح دلالت کند و هم بر ذمّ.

امّا عدّه‌ای از بدیع‌دانان، این صنعت را بر دو قسم می‌دانند. به عقیدهٔ آنان، گونهٔ دیگرِ این صنعت، آن است که واژگان و اصطلاحات دانش‌هایی چون صرف و نحو، منطق و فلسفه، فقه و اصول، کیمیا، شطرنج، آشپزی و غیر ذلک، در ضمن ابیات شعر گنجانده شود و معانی اصطلاحیِ آن‌ها قصد نشود؛ به طوری که مخاطب در ابتدا همان معانی اصطلاحی را دریابد و از استعمال ماهرانهٔ آن در ضمن شعر، وجد کند.

چنان‌که گفته شده است: التّوجیه علی ضربین؛ الأوّل «أن یکون الکلام بحیث یصلح لأن یراد به معنیان متضادّان علی السّواء. و الثّاني أن یکون الکلام بحیث یشتمل علی مجموعة أو مجموعات من مصطلحات العلوم أو الفنون أو الأسماء المتلائمة».

در گونهٔ دوم از صنعت توجیه، گاهی هم از اسامی کتب معروف در هر فن – مانند شفا، اشارات، اسفار، مطوّل، شرح شمسیّه و… – استفاده می‌شود.

اینک برخی از اشعاری که در قالب صنعت توجیه گفته شده و از اسامی و عناوین کتب علمی استفاده کرده‌اند، نیز اشاره می‌کنیم.

 شرح صحیفهٔ غم ما گر مطول است

معذور دار، در شب یلدا نوشته‌ایم.

 (صحبت لاری)

 حدیث زلف سیاه(/دراز) تو بس مطول بود

سخن به وصف دهان تو مختصر کردیم.

 (هاشمی ؛ مفصّل شرح مطوّل، ج۱، ص۳۶۸)

مطول سرِ زلفِ جادوی اوست

شفا در اشارات ابروی اوست.

 آنی تو که باشد از معانی خبرت

نافع بوَدم چو کیمیا خاک درت

مقصود کلام را  مطول نکنم

خواهم که مفید گردم از مختصرت.

پیش رقیبان مرو، شرح  مطول مخوان

پند (/عرض) مرا گوش کن، مختصرِ نافع است.

 خودآرا آن‌چنان بر جامهٔ ابریشمین نازد

که پنداری ز بر دارد مقامات حریری را.

 در پرده اگر دودِ سیاهی داریم

از طاسِ فلک نظاره‌گاهی داریم

از ما سخنی ز شرح شمسیّه بپرس

ما نیز از این نمد کلاهی داریم!

 بر(/در) حاشیهٔ شمسیهٔ چهرهٔ دوست

دورٌ و تسلسلٌ و فیها نظرٌ.

(تذکرهٔ منتخب اللطایف، رحم‌علی‌خان ایمان، ص۴۳۹)

در حاشیهٔ مطالعِ چهرهٔ دوست (/عارض یار)

دورٌ و تسلسلٌ و فیه نظرٌ.

 عاشق از روی نکو در نظری فهم کند

آنچه معلوم به صد شرح مطالع نشود!

 (بابا فغانی)

 دل به مضمون خط پشت لب او نرسد

آه کاین حاشیه از متن بود مشکل‌تر

 استاد چه حاجت بوَد آن سرو روان را؟

خط، حاشیه‌دان می‌کند آن غنچه‌دهان را.

 (صائب)

 به گردش عندلیبان، سخت بی‌تابانه می‌گردند

مگر این طفل مکتب‌رو ، گلستان در بغل دارد؟

(به نقل از: یک نسخهٔ خطّی در کتابخانهٔ مجلس)

#@cheraghe_motaleeh

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا