العلم نور بذاته و منّور لغیره!

علم نورى است كه ما به الآنكشاف اشیاء است، ظاهر بذاته و مظهر لغیره، نور بذاته و منّور لغیره، بلا تشبیه مثل این چراغ مى‌ماند، این خود چراغ عین روشنى است، این نور این خودش عین روشنى است، این تاریك نیست، ذاتا روشن است، روشنى است و خاصیتش هم این است كه تاریكیها را براى شما روشن مى‌كند، علمى‌ كه مى‌گوییم این است، نظیر این است.

حالا كه بنده مثلا به وسیله‌ى این چراغ مى‌بینم این چیزهایى را كه چشمهایم كه روى هم بود تاریك بود، حالا كه چشمهایم را باز مى‌كنم اینها را مى‌بینم، علم همین نور است.

اینهایى را كه من مى‌بینم معلومات من است، مى‌گویند فلانى معلوماتش خیلى است، این غیر از علم است.

فلانى علمش زیاد است؛ یعنى از این نور بیشتر استفاده كرده.

نه این كه علمش زیاد است؛ یعنى یك تكه، چند تكه از علم كنده‌اند به این زیادتر داده‌اند. اینها همه باید صحبت بشود، رب زدنى علما معنایش این نیست كه به پیغمبر اكرم یك تكه‌اى از علم جدا كرده‌اند داده‌اند، خدا داده، زدنى ‌یك تكه دیگر هم جدا كن بده! این طور نیست.

زدنى علما معنایش این است كه خدا چون علم لا یتناهى است، این مقدارى كه به خاتم انبیاء داده خیلى زیاد است، -آن را باید یك شب علىحده بحث كنیم- او فوق العاده ‌است، باز هم زدنى، چون آن علم تمامى ندارد، لا یتناهى است! معناى زدنى علما؛ یعنى چشم قلب مرا خدا یا بیشتر باز كن! كه تا از نور علم بیشتر استفاده كنم.

خوب چطور؟ مثلا فرض كنید این ملكى كه عدد قطرات باران را مى‌داند، این خادم است، مخدومش هم مى‌داند! حالا اینها همین طور… مداركش خیلى مفصل است، اگر بخواهیم آیات بخوانیم، روایات بخوانیم، سربسته عرض مى‌كنم كه اجمالا معلوم بشود كه مطلب چیست؟

آن وقت ببییند این قطرات بارانى را كه این ملك مى‌داند، قطرات این برفها راـ دیدیدـ چرا من نمى‌دانم؟! استفاده‌اى كه او از نور علم كرده، توجهى كه به آن دارد بیش از من است، چشمش كه باز مى‌شود، چشم قلبش باز است توجهى كه مى‌كند تمام این قطرات همه مثل این كه توى كف دستش هست، عجیب است ها! همه را مى‌داند، او این طورى است، و بالاتر و بالاتر، رملهاى بیابان، قطرات دریا، درختها و كذا كذا، همه‌ى اینها براى او روشن است.

خوب این را نمى‌توانیم ما بفهمیم، او علم لدنّى است، علم الهى است، او طور دیگر است، این غیر از علوم اكتسابى است كه ما مى‌خوانیم، كم‌كم یاد مى‌گیریم، این سنخ دیگرى است.

معناى و علّم آدم الاسماء كلّها این نیست كه مثل «الف و ب» خدا هى این را یاد داد به آدم، آن را یاد داد، آن را یاد داد، پنجاه سال خدا به او تعلیم كرد مثل مكتب، نه!

خداوند به یك مرتبه چشم قلب حضرت آدم على نبینا و آله و علیه السلام را گشود، چشم سِرّش را گشود و فرمود نگاه كن! چشم سرّ كه گشوده شد آن نور هست، فقط نگاه كردن مى‌خواهد، یك نگاهى كرد تمام ما كان و ما یكون را خدا به او ارائه داد، نشان داد، و اسمائش را هم تعلیم كرد، آن وقت آن علم احاطه دارد بر كل كائنات، ما یكون و ما هو كائن.

-حالا همان طورى كه بعضى از آقایان فرمودند اینها یك مقدارى تقریبا از افق بعضى از استعدادها شاید خارج باشد، لذا تكرار كردم كه یك مقدارى ولو فى الجمله آشنا بشویم بد نیست، شاید بعضى از آقایان تشریف نداشتند.-

عرض كردم كه آن علم موهبتى لدنّى كه خداوند به هر كه داده، داده، این معنایش این است كه چشم سرّش، چشم قلبش باز است، حجابى بین او و بین موجودات وجود ندارد، مى‌بیند، علم شهودى است، تصور و تصدیق آنجا نیست، لذا فرمایشاتى كه آنها مى‌كنند از قبیل یرى و یقول است، مى‌بیند و حرف مى‌زند.

وقتى كه مى‌گوید این حرام است خدا علمش را داده، او ملكوت و باطن آن را مشاهده مى‌كند كه این الآن زهر است، این آتش جهنم است باطنش، یرى، مى‌بیند دیگر! مى‌بیند كه عاقبتش چیست، از پشت پرده كه حرف نمى‌زند، خداوند عالم چشم سرّ او را گشوده، حجابى بین او و بین موجودات نیست، آن وقت قطرات باران چیزى نیست، تمام زمین مثل یك توپى است كه در درست شماست، او علمش این طورى است!

“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا