مرحوم سلطان الواعظین شیرازی خاطرهای را در مورد برخورد بعضی از علمای متعصب اهلسنت بیان میكند و نشان میدهد كه چگونه توانسته است با بیان بلیغ خود از خود و مذهب اهلبیت علیهمالسلام دفاع کند.
ایشان نقل میكنند:
🍃 «در ۱۹ جمادی الثانی سال ۱۳۷۱ هجری كه از زیارت مسجد الاقصی (بیت المقدس) مراجعت میكردم و عازم دمشق بودم، اول شب جهت اداء فریضه به مسجد جامع عمان در شرق اردن (كه مسجدی بسیار زیبا میباشد) وارد [شدم].
جامعه مسلمین اهل تسنن نماز مغرب را خاتمه داده، بعضی خارج و بعضی هم به اداء نوافل مشغول بودند. داعی هم به گوشه مسجد رفته، به اداء فریضه مغرب و عشا مشغول بودم.
🍃 پس از فراغت فریضه و نوافل، متوجه شدم كه بعضی از آنها به داعی سخت غضبناك اند؛ مخصوصاً عالمی در بالای سكوی مركز قرائت قرآن با چند نفری اشتغال به قرائت داشتند و شدیداً ناظر به حال داعی بودند.
پس از خاتمه تعقیبات از مسجد خارج و به گاراژ رفته، منتظر حركت اتومبیل بودم.
🍃 پس از صرف غذا صدای مؤذن مسجد كه اعلام نماز عشا را میداد، داعی را متوجه ساخت كه اگر حركت كردیم، ممكن است در راه اتومبیل توقف نكند و توقفی برای اداء نوافل شب فراهم نیاید، خوب است الحال كه فراغتی هست، برویم به مسجد تا اداء نوافل نموده، با خیال آسوده حاضر حركت باشیم. پس از تجدید وضو به مسجد رفته از درب بزرگ عمومی وارد نشدم، از درب گوشه غربی آخر شبستان بزرگ (كه مربع مستطیل است) وارد شده، در كنار یكی از ستونهای بزرگ كه جای خلوتی بود، به اداء نوافل مشغول شدم.
🍃 دیدم آن عالمی كه ساعتی قبل به قرائت مشغول و به داعی بد نظر بود، جمعیت را بعد از فراغ از نماز جمع كرده و در وسط آنها ایستاده، در اطراف شرك و مشرك صحبت میكند تا بعد از مقدماتی رشته سخن را كشانید به جایی كه با كمال حدّت و شدت گفت:
«شما مسلمانان مسئولید. روز قیامت باید جواب دهید؛ برای آنكه خدا فرموده مشركین نجس هستند، آنها را به مسجد راه ندهید! ساعتی قبل یك مشرك بت پرست نجس به مسجد آمد و در حضور همه شما سجده به بت نمود. شما او را ترد نكردید. من مشغول قرائت بودم، شما مرده بودید! چرا نباید ازاله نجاست شرك از مسجد بنمایید و رافضی مشرك بت پرست را دفع كرده یا به قتل برسانید؟ چه آنكه مشرك در مسجد مسلمانان اگر بت پرستی كرد، قتلش واجب است»!!
🍃 چنان با حرارت خطابه و تحریك احساسات مردم بی خبر را نمود كه اگر من حاضر در آن محل بودم، قطعاً كشته میشدم.
بعد از اتمام خطابه، نصف جمعیت آمدند كه از درب آخر شبستان بیرون بروند. داعی در نماز وتر بودم، نشستم تا جلب نظر آنها نشود؛ ولی دفعتاً چشمشان به داعی افتاد، چنان در حال حمله اطرافم را گرفتند و با مشت و تك پا آزارم میدادند كه حساب نداشت.
پیوسته خطاب میكردند: قُمْ یا مُشْرك! اُخْرُجْ یا مُشْرِك! از حیات به كلّی مأیوس بودم تا موقع تشهد كه گفتم:
«اشهد اَنْ لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله» اختلاف میان آنها افتاد. به هم میگفتند:
«چگونه مشركی است كه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیا میدهد؟»
دستهای میگفتند:
«ما نمیدانیم، قاضی میگفت رافضی و مشرك است و البته قاضی غلط نمیگفت».
🍃 آنها در اختلاف و گفتگو بودند كه داعی سلام نماز داده، جانی گرفته با قوت قلبی جهت دفاع آماده و با نطق و خطابه مفصلی (به لسان عربی) كه اینك مجال بیانش نیست، آنها را مجاب و مغلوب و دوست خود نموده و آن قاضی را مرد مرموز معرفی كرد كه میخواهد از جهت تفرقه و جدایی مسلمانان وسیله قهر و غلبه بیگانگان ستمكار را بر مسلمین آماده و مهیا كند.
خلاصه از داعی عذر خواهی كرده، حتی تقاضای پذیرایی از داعی را جداً نمودند كه به عذر آنكه عازم حركت به دمشق هستم، تودیع و حركت كردم».
📚 شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، (انتشارات دارالکتب الإسلامیة خرداد ۵۲، چاپ بیست ویکم)، صص ۲۳۴ – ۲۳۵، پاورقی
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar