به جهان ما برکت بیار، که “بِیُمْنِک رُزقَ‌الْوَرىٰ”!

دل و روح ما، سر و جان ما، “لِتُرابِ مَقْدَمِك الفِدا”
“عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا”، “فرج” است راه نجات ما

همه ناامید، همه روسیاه، همه در کشاکش راه‌وچاه
همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، “وَانْکشَف الغِطَا”

نه رسیده شام غمی به سر، نه رسیده از سحری خبر
نه کسی به فکر کسی دگر، تو بیا که “وَانْقَطَعَ الرَّجا”

نه کسی هوایی فیض رب، نه به‌فکر واجب‌ ومستحب
“ظَهر الفَسادُ بما کسَب”، تو بیا که تازه شود هوا

گله و شکایت خویشتن، به کجا برد دل تنگ من؟
تو بیا سری به دلم بزن، که تو “مُستَعانی ومُشتَکی”

تو بیا که سر بزند بهار، به خزان دائم روزگار
به جهان ما برکت بیار، که “بِیُمْنِک رُزقَ‌الْوَرىٰ”

تو بیا که هر گره وا شود، دل خلق جا خدا شود
که زمان صلح‌وصفا شود، “بِجَمالِک کَشف الدُّجىٰ”

تو بیا و چاره‌ی نو بساز، که به ما شود در صبح باز
شب عاشقان تو بس دراز…، “وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا