بیدار می‌ماند تا پول به دست طرف برسد!

حاج باقر آقا:

 یک شبی  آقا جان به من فرمود:

کاری با تو دارم اگر قول می‌دهی انجام دهی بگویم.

گفتم به روی چشم، فرمود:

این پول را باید امشب به فلان آقا برسانی و من بیدار می‌مانم تا خبرش را بیاوری.

سه بار به خانه او رفتم و او هنوز نیامده بود، در این مورد ایشان مقید بود که پول را به خانواده‌اش ندهم.

دفعه سوم پول را به آن شخص رساندم.

آن زمان منزل تلفن نداشت. به منزل ایشان آمدم تا خبر بدهم.

ایشان هنوز بیدار نشسته بود تا از وصول پول مطمئن شود.

روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا