آقای شیخ حسن تیلی می گفت: یک وقتی مرحوم سید کاظم صمدانی به من مراجعه کرد و گفت: عیالم می خواهد وضع حمل کند و چیزی در بساط ندارم، شما فکری بکنید.
من هنگام مغرب آمدم حرم حضرت معصومه -علیهاالسلام- و دیدم آیت الله آقای حجت مشغول خواندن فاتحه برای پدرش است که بین دو تا صحن دفن شده است تا بعدازآن برای اقامه نماز برود. به ایشان رسیدم و قضیه گرفتاری آن سید را گفتم.
ایشان گفتند: الان که وقت این حرف ها نیست.
گفتم: آقا! نمی شود به آن زن گفت الان وضع حمل نکن، به بچه گفت حالا به دنیا نیا تا آقا وقتش فراغ شود!
ایشان حواله ای به مبلغ بیست تومان برای یکی از مغازه ها داد و من رفتم آن را تحویل گرفتم و به سید کاظم رساندم.
می گفت: هنگام سحر دیدم درِ منزل زده شد و آقای شمس نایینی، مداح و روضه خوان مسجد آیت الله بروجردی پشت در است.
گفت: تو دیشب چه کار کردی؟ گفتم: چطور؟
گفت: من دیشب در عالم رؤیا حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و به ایشان عرض کردم: آقا کجا تشریف می برید؟
فرمودند: می روم از تیلی تشکر کنم، بعضی از بچه های ما را یاری کرد!
https://zanjani.ir