سارق زبردستی در نجف بود به نام کاظم فرار.
یکی از راجههای ثروتمند هند برای زیارت مشرف می شود. پول زیادی هم برای مصارف حرم همراهش بود.
کاظم فرار پول را سرقت میکند و در جیب آمیرزا یحیی یزدی که از موجهین نجف بود میگذارد.
راجه هندی متوجه سرقت می شود و اعلام میکند،
خدمه تمامی درهای حرم را میبندند و تمامی زوار را تفتیش میکنند.
میرزا یحیی هم کسی نبوده که مورد تفتیش قرار گیرد.
وقتی تفتیش تمام می شود و درها را باز میکنند کاظم فرار در خارج از حرم پولها را از جیب میرزا یحیی برمی دارد.
به راجه میگویند سرقت، کار کاظم فرار است، اما مدرکی نداریم.
راجه اعلام میکند هر کس پول را برداشته بیاید، نصف پول مال او و نصف دیگر برای مصارف حرم مورد نیاز است.
کاظم فرار میآید و جریان را نقل میکند.
از خدا فرار میکنی یا از رسولش؟!
آمیرزا یحیی امام جماعت صحن مطهر در طرف باب طوسی بود.
بعد از جریان پیشین، روزی بین دو نماز یا بعد از نماز کاظم فرار از جلوی ایشان عبور میکرده. بعد از نماز اسمش را می پرسد: جواب می دهد کاظم فرار هستم.
به او می گوید «أ من الله فررت ام من رسوله؟!» (آیا از خدا فرار کردی یا از رسول خدا؟!)
نفس میرزا یحیی آن چنان در او اثر میگذارد که در دم زانوان کاظم فرار میلرزد و همان جا مینشیند.
بعد هم توبه میکند و همه اموالش را به پول تبدیل میکند و برمی دارد و سراغ افراد سرقت شده می رود و آنها را راضی میکند!