یک قضیه ای مرحوم آسید جمال گلپایگانی در قم نقل می کرد، حاج آقای ما از ایشان شنیده بودند، آقای صدوقی هم شنیده بود.
آقای نایینی می فرموده که آسید محمد فشارکی را یک وقتی در خواب دیدم، انگشت راستش، کدامش را گرفتم که در آن عالم چه خبر است؟ ایشان می گوید: شما از این سوال منصرف شوید، چون من اگر بخواهم این سوال را جواب بدهم در بین ساکنین این عالم به دهن لقی معروف می شوم، شما راضی نباشید این وصله به من بچسبد،
گفتم: شما آن مقداری که این وصله به شما نچسبد بیان کنید، گفت: من از این دنیا که می خواستم بروم هیچ گونه تعلق ونگرانی نداشتم غیر از دو چیز، یکی عبارت از این بود که من عشقم به علمیّات بود، به واسطه عشق به علمیّات فشار زندگی برای من قابل تحمل بود ولی بچه های من که این علاقه در آنها نبود، من هم که سرپرست آنها بودم میخواستم از دنیا بروم، نگران بودم که وضعشان بعد از من چه می شود، آقایی ندارند، وضع مالیشان که هیچ، عشق به علم و اینها که ندارند که دلشان خوش باشد، در حالت احتضار به من اطمینان دادند که شما نگران نباشید بعد از شما وضع اینها مشکلی نخواهد داشت و به من اطمینان دادند.
نگرانی دوم من این بود که من 25 روپیه به قصاب روبه روی مسجد هندی در نجف بدهکار بودم، در حالی که من این را نداده بودم داشتم از این دنیا می رفتم، اون هم همان موقعی که جنازه من را حمل می کردند، می خواستند از جلوی مغازه ی قصابی رد بشوند، قصاب متوجه شد که جنازه من است گریه کرد و گفت خدایا این به ما بدهکار بود و من او را ابراء کردم، الان هیچگونه نگرانی ندارم. ایشان می فرمود که من از خواب بیدار شدم.
در مورد این که وضع خانواده ایشان از نظر مالی مشکلی نخواهد داشت، آقای صدوقی اینجور بیان می کرد که یکی از علماء، گویا امام جمعه تبریز هزار تومان در اون تاریخ برای آسیدمحمد فشارکی می فرستد، هزار تومان در سنه 1316 قمری ببیند چقدر قیمت داشته؟ اون وقت برای ایشان می فرستد، این پول موقعی به نجف می رسد که جنازه آسیدمحمد فشارکی را حمل می کردند، که می دهند به ورثه اش. بعد که اون خواب را مرحوم نایینی می بیند می رود سراغ قصاب، حالا چند روز بعد بوده و چقدر بوده این را درست بیان نکردند، می رود سراغ قصاب و می گوید: استاد ما به شما بدهکار بوده؟ قصاب می گوید: بله، می گوید: چقدر بدهکار بوده؟ می گوید: 25 روپیه، مرحوم نایینی مبلغ بدهی را در می آورد که به قصاب بدهد، قصاب می گوید: ایشان بدهکار نیست، می گوید: چطور؟ قصاب میگوید: ابراء کردم، کی ابراء کردی؟ اون موقعی که جنازه را از مقابل مغازه من می بردند من متوجه شدم و گریه کردم و این را ابراء کردم، الان هیچ بدهی ندارد.
مرحوم آسید جمال گلپایگانی خیلی با آقای نایینی در ارتباط بودند و منصوب هم بوده اند.
بعد آسید جمال می گفته وقتی آقای نایینی فوت کرد، من ایشان را در خواب دیدم و انگشت او را گرفتم، گفتم: بین شما و استادتان آقای فشارکی یک چنین جریانی بوده، که ایشان گفته بود این اسرار را بخواهیم بگوییم به دهن لقی معروف می شویم، حالا من همان مطلبی که شما از آسید فشارکی پرسیدید، من از شما می پرسم و آن مقداری که برای شما عیب و لکه ننگی نباشد بفرمایید.
ایشان می گوید: شما مسأله احتضار را شنیده اید ولی اینکه احتضار چطور بر من گذشت را نمی توانم توصیف کنم.
حال از نظر اینکه چقدر کرامات برایش بوده یا فشار بوده است، آنهایی که ضد مشروطه بودند می گوید یک فشاری بوده برای ایشان و اینجوری تفسیر می کنند، لکن آنهای دیگه اینجوری تفسیر نمی کنند، ایشان بیشتر از این نگفته بوده.
این مطلبی بود که آسید جمال می فرموده.
https://zanjani.ir