خوش ندارم شکمم را از غذاهای لذیذ پر کنم!

«[شیخ انصاری] یک نوبت هم به مکّه مشرّف گردیده؛ بدین نحو که حاج زکی، پیشکار منوچهرخان معتمدالدوله، قبل از حرکت به سوی حجاز در نجف اشرف خدمت شیخ رسید و پیشنهاد مسافرت حج به او نمود. شيخ ابتدا قبول نفرمود، ولی با اصرار زیاد بالأخره با شرایطی چند اجابت کرد و حاج زکی زاد و راحله را بذل نمود و شیخ حاجی مولا نصرالل‍ه تراب دزفولی صاحب لمعات البيان و حاج شیخ محمّدکاظم انصاری را به همراه خویش برد.

در لمعات گوید: روزی در زیر چادر استاد اعظم نشسته بودم، وی در گوشه‌ای از چادر که اسباب و اثاثیهٔ سفر در آن‌جا نهاده بودند خوابیده بود. من صدایی از آن طرف به گوشم رسید و راه هم بسیار خطرناک و قتل و غارت و دزدی در آن اتّفاق می‌افتاد. با خود گفتم: مبادا دزدی باشد یا کسی به قصد جان شیخ رفته. از جای خود برجستم و به آن سوی رفتم.

دیدم استاد اعظم نشسته است و از بین اسباب خود کیسه‌ای بیرون آورده و از محتویات آن که عبارت بود از نان خشک کوبیدهٔ مخلوط با شیرینی میل می‌فرمود. بعداً معلوم شد که شیخ قبل از شام و نهار هر روزه مقداری از آن‌ها تناول می‌کند.

خدمتش عرض نمودم که حاج زکی انواع غذا تهیّه می‌کند و این چیزی که شما میل می‌کنید با مزاج و سنّ شما سازگار نیست. فرمود: چنین است، ولی خوش ندارم شکم خود را از غذاهای لذیذ پر کنم.»

 (زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۱۳٤ – ۱۳٥)

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا