داستان دانشمند مصری یا لبنانی!

آقا محمد حسین پسر بزرگتر من که بسیار مرد خوش طینتی است و تا به حال یک کلمه دروغ از او نشنیده‌ام و احتمال نمی‌دهم که اهل دروغ باشد و آدم معتقد و با ایمانی است اگرچه در سلک اهل علم و روحانیت نیست او نقل کرد،

از یکی از تحصیل کرده‌های مصر که فعلاً اسمش یادم نیست برای این که به واسطه جنگ اسرائیل وضع خوبی ندارد به ایران مهاجرت نموده و در مشهد ساکن بوده است به واسطه درسهایی که خارج از محیط مدرسه به اشخاص می‌داده، زندگی مختصری می‌نموده است و خودش برای محمد حسین نقل می‌کند که:

ماه رمضان بود. برای افطار فقط نان و گوجه فرنگی آماده کرده بودم. دیدم دونفر آمدند از آن جمله رئیس دانشگاه مشهد مقدس -ظاهراً آقای دکتر سامی که او را بنده دیده بودم متخصص امراض اطفال بود- گفت، امام ( یعنی حضرت علی ابن موسی ) را خواب دیده است ایشان فرموده است فلان (اسم آن مرد صلاح الساوی است علی الظاهر شیعی شده است و فعلاً استاد دانشگاه تهران است ) یعنی همین سنی مصری مهمان ما است چرا شما به وضع او توجه نمی‌کنید؟ قریب به این مضمون آن‌ها همان روز او را برای تدریس در دانشگاه مشهد دعوت می‌نمایند.

منبع: کتاب سر دلبران، صفحه‌ی 136

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا