🔹 آقای آسیّد محمّد فرزند حاج آقا عزّالدین زنجانی از پدرش و او ظاهرا از پدرش مرحوم امام جمعه نقل میکرد که انگلیس این آقا جواد {زنجانی} را به یکی از مناطق مستعمره¹ خود تبعید میکند.
🔸 در آنجا مطّلع میشود که مرتاضی شیعی نیز در آنجا هست که کارهایی خارقالعاده انجام میدهد. آقا جواد نزد او میرود و برای نجات خودش دستور العملی میخواهد. آن مرتاض شیعی هم دستوری میدهد و او عمل میکند ولی نتیجه نمیگیرد.
🔹 دوباره نزد او می رود و میگوید: من عمل کردم ولی نتیجه نگرفتم. مرتاض تأمّلی میکند و میگوید: «در دلت محبّت برخی از خلفا است، تا این باشد، نجات نیست». بعد از این انقلابی در او رخ میدهد و به فاصله کمی نجات پیدا میکند. اواخر حالتی برایش پیدا شده بود که هرگاه «قال الصادق علیه السلام» میگفت، حالت بکاء به او دست میداد.
🔸 البتّه او محبّت به معنای ظاهری آن را که اهل سنّت دارند، نداشت، ولی عقائدی به اصطلاح روشنفکرانه داشت و به فتوحات آنها معتقد بود و پس از این قضیه، از این روشنفکریها توبه کرد.
(1)به شهر سمرپور هند تبعید میشوند و ظاهرا مدّت آن دو سال بوده است. یکی از آثار شیخ جواد «سنتان فی الأسر» است که ظاهرا خاطرات همین دو سال اسارت است. ر.ك: منابع پیشگفته در سرگذشت ایشان.
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۸۳
#شیخجوادزنجانی
@Adropfromthesea