خیلی از میولات جوانی در پیری نیست، واقعا در جوانی خیلی میل داشتیم دور هم جمع بشویم و بگوییم و بخندیم.
البته بعد از مدتی حالتم عوض شده بود، جوری که بدم میآمد معاشرت داشته باشم، دلم میخواست همهاش تنها باشم و به کارهای خودم رسیدگی کنم.
اگر کسی به اتاقم میآمد، اخلاقا چیزی نمیگفتم و به اتاق کسی حتی الامکان نمیرفتم.
چون انسان در اجتماعات قهرا تحت تأثیر قرار میگیرد، وقتی زیاد رفیق پیدا کردی خواهی نخواهی رفت و آمد زیاد میشود و قهرا اثر دارد.
در همین حالاتم بود که یکی از وعاظ مشهور مشهد مقدس نامهای فرستاد که بنایش بر این شده بود که امساله مانند همه ساله، نجف بماند و در این چند ماه زمستان در حجره من باشد، بلاخره آمد، لکن میدانستم از ایشان دید و بازدید میشود و من از درس میمانم.
وقتی آمد، بعد از چای خوردن به ایشان گفتم بالاخره من طلبه هستم، درس و بحث دارم، آن جوری که لایق شأن شماست نمیتوانم پذیرایی کنم، بالاخره عذر آورد و من هم عذر آوردم، تا این که او به اتاق طلبهای که سرش برای این کارها درد می کرد، بردم.
آن آقا از بنده ناراحت شد، چند بار خدمتش رفتم روی خوش نشان نداد.
روزی به حجره من آمده بود و میگفت فلانی من مراقب احوال شما در این مدت بودهام، شما طلبه عادی نیستی بیا در سن پیری به من چیزی یاد بده، هر چه گفتم که من طلبهای هستم مشغول درس و بحث و به کارهای خودم میرسم قبول نمیکرد، تا به زحمت از دست او خلاص شدیم.
گاهی خلاف اخلاق، یعنی بیرون کردن کسی را از اتاق مثلا، عین اخلاق است، چون وقتی انسان نتواند خلاف اخلاق را تحمل کند، اخلاق ایجاب میکند که کسی را از اتاقش بیرون کند، موارد فرق میکند.
الان هم خیلی طبعم میل به اجتماع ندارد، مگر ضرورتی باشد.
آقاجان ما که در طلبگی زحمت کشیدیم، چه شدیم؟! بنده از طلبههای درسخوان بودم و مراعات میکردم، تازه چه شدم؟!
اگر میخواهید چیزی بشوید، باید زحمت بکشید.
گاهی برای انسان حالاتی پیش میآید که از درسهای معمولی زده میشود، این اشتباهی است که پیش میآید.
واقعا باید درس خواند، ملا شد.
البته تهذیب اخلاق جای خودش محفوظ است، هر دو با هم باید توأم باشد.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی