سخنرانی مسجد صفارزاده(ش 15) اول ماخلق الله!

نوار شماره 15 مسجد صفار زاده (10) كامل

بسم الله الرحمن الرحیم

كل وعاء یضیق بما جعل فیه إلا وعاء العلم فإنه یتسع به.

چون مقصود عمده از این چند شب عرض كردم یك مقدارى توجه به مقام علم است، كه خداوند تبارك و تعالى بلكه یك مقدارى از نور مقدس علم مرحمت كند، چون به دست قدرت اوست، مالك علم اوست، به هر كه بخواهد مى‌دهد، از هر كه بخواهد مى‌گیرد، حتى مثل خاتم انبیاء صلّى الله علیه و آله كه حامل آن نور مقدس است، حامل علم است، كه خداوند تبارك و تعالى تحمیل فرموده بر او نور مقدس علم را، و علمى كه در قرآن خداوند مرحمت فرموده، تحمیل فرموده آن علم قرآن را، آن علم الهى را مرحمت فرموده، حتى آن علم و قدرتى كه خداوند تبارك و تعالى به پیغمبر اكرم و ائمّه معصومین مرحمت كرده باز هم به ید قدرت خدا خودش هست، مالك خودش هست، هو المالك لما ملّكهم بل هو أملك، مثل آن مثال كه مى‌زدیم العبد و ما فى یده لمولاه.

مطالب یك مقدارى به طور قبض و بسط بحث مى‌شود، گاهى سربسته، گاهى یك مقدارى مبسوطتر. حالا امشب یك مقدمه‌اى توجه بشود اگر چه یك مقدارى مطلب از فهم ماها دور است.

همان خاتم انبیائى كه خداوند به او علم مرحمت فرموده، آن علمى‌ كه محیط به كل كائنات است، همه‌ى عوالم را روشن كرده، او چون حامل آن علم است تمام حقایق را مطلع است از طرف خداوند تبارك و تعالى، اطلاع دارد، و لذا حقایق عالم را براى بشر بیان مى‌فرماید، كه بعد هر كس هر مقدار فهمید، فهیمد.

یك مقدمه‌اى عرض بكنم مختصر البته به طور فهرست، اجمالا یك چیزى توى ذهنمان باشد.

از روایات كثیرى استفاده مى‌شود كه اول چیزى كه خداوند تبارك و تعالى به قدرت كامله‌ى خودش آفریده، آن مایه‌ى عالم آفرینش است، أول ما خلق الله الماء و خلق جمیع الاشیاء منه، آن مایه‌ى آفرینش، آن مایه‌اى كه تمام عوالم، همین نظام موجود از همان مایه آفریده شده، چه عالم غیبش، چه عالم شهادتش، عالم آخرت، عالم دنیا. این نظام موجود از همان مایه‌اى است كه خداوند ابداع فرمود اول.

أول ما خلق الله در بعضى از روایات تعبیر به «ماء» شده و در بعضى از روایات تعبیر به «جوهره» شده.

أول ما خلق الله الماء؛ یعنى آن مایه‌ى اولیه، آن مادّة الموادّ كائنات را خداوند به قدرت كامله‌ى خویش ابداع فرموده، آن مایه‌ى ابداعى است.

معناى ابداع چیست؟ یعنى یك چیزى را لا من شیئ خلق كند؛ یعنى از چیز دیگرى او را درست نكرده باشد، ساده‌اش، ما خیلى از چیزها را كه در این عالم مشاهده مى‌كنیم از چیز دیگرى درست مى‌شود، كوزه از گل درست مى‌شود، انسان از چى درست مى‌شود، نباتات از چى درست مى‌شود، موجوداتى را كه الآن مشاهده مى‌كنیم هر كدامى یك ماده‌ى اولى دارد كه از او درست مى‌شود.

آن مادّة الموادّ كائنات كه ابتداءً كه كان الله و لم یكن معه شیء كه بعد خداوند بدا له به این كه بیافریند، اول چیزى كه ابداع فرموده آن مایه‌ى اولیه، مادّة الموادّ است و تمام موجودات را، عوالم را باز از آن مایه درست كرده، آفریده، اجمالا توى ذهنمان باشد.

معناى ابداع این است خداوند تبارك و تعالى به قدرت كامله خودش چیزى را بیافریند لا من شیئ و لا علی مثال، یعنى چه؟

یعنى این را درست كرده از چیز دیگرى درست نكرده، ابتدائاً خود این را خلق كرده لا من شیئ؛ یعنى جلوتر از این چیزى نبوده كه این را از او درست كند، و لا علی مثال، و نه هم چیز دیگرى كه این شبیه او باشد، این طورى هم نیست.

یك مرتبه یك چیزى را از چیزى درست مى‌كنیم،كوزه را از گل درست مى‌كنیم، یك مرتبه از چیزى درست نمى‌كنیم، ولى شبیهى دارد، این را شبیه و نظیر او درست مى‌كنیم، ولو این را از چیزى درست نكرده باشیم، این ابداعى به یك معناست، این طورى هم نیست، چون هیچى نبوده دیگر آنجا، كان الله و لم یكن معه شیئ، چیز دیگرى نبوده كه این را شبیه به او درست كنیم، نقشه این را به نقشه آن مثلا، این طور نبوده لا من شیء و لا علی مثال.

خوب این مادّة الموادّ اولیه ابداعى است، خلق كرده خداوند تبارك و تعالى این را لا من شیء و لا علی مثال ثم خلق جمیع الاشیاء منه، دیگر خداوند به قدرت كامله‌ى خودش از این خزینه، این مایه‌ى عجیب و غریب… این مادّة الموادّى كه ابداع شده به حسب عقول لا یتناهى است، عقل بشر نمى‌تواند به مبدء و منتهایش و جهاتش پى ببرد، نمى‌تواند درك كند، بشر عادى نمى‌تواند اول و آخر این را پى ببرد.

اجمالا به قدرى سعه دارد خیلى عجیب و غریب است كه عقول بشر، علمى كه خدا به بشر مرحمت كرده این نمى‌تواند مبدأ و منتهاى این مایه را براى بشر روشن كند.

خداوند، علم به هر كسى به مقدار خودش مى‌دهد دیگر، مثل یك برقى كه گاهى مى‌بینى تا یك فرسخ را روشن مى‌كند، خدا یك مقدار علم به كسى مى‌دهد، عقل مرحمت مى‌كند، چراغ هزار شمعى، ده هزار شمعى، چى، چى، چى، تا فراسخى را ممكن است آدم ببیند مثلا، الآن مى‌بینید دیگر تا كجاها كهكشان، كجاها را مشاهده مى‌كنند.

اما در عین حال سعه‌ى آن مایه به قدرى است كه اصلا عقول بشر منقطع مى‌شود؛ یعنى به آنجا، به مبدأ و منتهایش نخواهد رسید.

یك روایت مفصلى است در ذیلش این جمله هست: أضاء بنوره كل ظلمة و أظلم بظلمته كل نور، یك معناى این جمله این است كه خداوند تبارك و تعالى روشن فرموده به نور خودش هر تاریكى را، یك معناى روایت شاید این باشد معانى دیگر هم دارد، آن نور علمى‌ كه خداوند مرحمت فرموده به خاتم انبیاء و تحمیل فرموده، او تمام تاریكیها را روشن مى‌كند.

أضاء بنوره كل ظلمة، خداوند تبارك و تعالى روشن كرده به نور خودش ـ‌همان نور علمى‌ كه به خاتم انبیاء مرحمت فرموده تمام تاریكیها را.

چون تمام موجودات مظلم بالذات هستند، و لكن آن نور علم همه را روشن مى‌كند، كسى هم كه حامل آن باشد همه چیز برایش روشن است، آن كسى كه یك مقدارى به او داده‌اند، یك مقدارى از موجودات، از حقایق برایش روشن است، آنى كه تحمیل شده بر او آن نور مقدس او همه چیز را مى‌بیند.

حالا آن مقام انبیاء و مقام ولایت را كار نداریم، این بشر معمولى، أضاء بنوره كل ظلمة این جمله را معنا كردیم.

این جمله‌ى دیگر و أظلم بظلمته كل نور، این را توجه كنید! خداوند تبارك و تعالى به ظلمت خودش تمام نورها را باز تاریك كرده، یعنى چه؟!

همین مایه‌اى كه عرض كردیم كه این مادّة الموادّ كائنات به قدرى سعه دارد، به قدرى سعه دارد كه بشر به آخرش نمى‌رسد، تاریك مى‌شود، ظلمت است، فى حد ذاته همین ماده مظلم بالذات است، به واسطه‌ى همین ظلمت تمام انوار عقول را خدا تاریك كرده است، علومى‌كه به بشر داده دیگر تمام مى‌شود، تا یك مقدارى آدم مى‌بیند، از آن به بعد دیگر آن نور منقطع است، و أظلم بظلمته كل نور.

حالا إسناد ظلمت به خدا به این معناست؛ چون این مخلوق خداست دیگر، هر چیزى كه مخلوق خدا شد إسناد به او درست است دیگر، نمى‌گوییم این بیت الله است؟ تمام مخلوقات مال خدا هستند دیگر، ظلمت، نور، همه مال خداست، خدا خلق كرده دیگر، این مایه این طورى است، یك معناى این روایت شاید این باشد.

و أظلم بظلمته كل نور، تمام انوار عقول و علوم به واسطه‌ى این ظلمت… عمى است دیگر آنجا، مبدأ و منتهایش تاریك است.

اگر چه در باتّ واقع و نفس الامر این مایه محدود است، این لا یتناهاى در نفس الامر نیست، اما به حسب عقول لا یتناهى است؛ یعنى عقل بشر نمى‌رسد به آن، اما در نفس الامر متناهى است، به جهت این كه هر چیزى كه در تلو خلقت قرار گرفت، البته محدود است، امدش از طرف ازل متناهى خواهد بود، نبوده است دیگر یك وقتى، در باتّ واقع و نفس الامر محدود است، اما به حسب عقول بشر مبدأ و منتهایش معلوم نیست.

آن وقت این مایه، خزینة الله است، این خزینه‌اى است كه تمام نمى‌شود، این خزینه‌اى است كه خدا هر چه از آن بیافریند ممكن است، قادر است.

خوب این طور مطالب را خاتم پیغمبران، خاتم انبیاء صلّى الله علیه و آله كه حامل علم الهى است براى ما را بیان فرموده، ائمّه اینها كه حامل علم هستند این مطالب را آنها براى ما بیان فرموده‌اند تا هر مقدارى بفهمیم بفهیمیم، هر مقدارى هم كه نفهمیم توقف مى‌كنیم و رد علمش را به اهلش مى‌كنیم، انكار نمى‌كنیم.

آن وقت این مایه‌ى غیر متناهى به حسب عقول، این خزینه‌اى است لا ینفد، این نظام موجودى كه الآن مشاهده مى‌فرمایید از عالم غیب و شهادت و كهكشانها و این كرات و… این نظم موجود كه از آن مایه درست شده، آفریده شده، از آن مایه یك نظامهاى غیر متناهى به یك معنا هم مى‌شود خداوند بیافریند، همچه یك مایه عجیبى است.

حالا این مایه‌اى كه خدا آفرید، ابداع فرمود و از او تمام عوالمى كه الآن موجود است خلق كرده، چه عالم غیب، چه عالم شهود، شهادت.

آن وقت علمى كه خداوند تبارك و تعالى به پیغمبر اكرم عطا كرده، آن علم احاطه دارد به همه‌ى اینها، همه چیز، همه‌ى عوالم احاطه دارد.

حالا از آن علم خداوند تبارك و تعالى به هر كسى كه بخواهد بل هو نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه، دیگر خدا به كى چقدر عطا كند به دست خودش هست! از كى بگیرد به كى مرحمت كند! او به دست خودش است.

او را باید انسان خودش را به معرض بیاورد، دعا كند، درس بخواند، چه بكند، من نمى‌دانم! خودش را به معرض در بیاورد تا خداوند تبارك و تعالى أعط العلم كلّك حتى یعطیك بعضه، اگر طالب علم بود انسان، خدا عطا مى‌كند.

در عین این كه خدا مرحمت مى‌كند باز ملكیتش در دست خودش هست، مالك خودش هست، بخواهد بگیرد هم مى‌تواند.

و لذا پیغمبر اكرم در عین این كه حامل آن علم است خدا به او تملیك فرموده، مرحمت كرده، چون باز زمام آن به دست قدرت خود ذات مقدس حق است، باز پیغمبر اكرم همیشه متوجه است، دعا مى‌كند.

این عبارت را أنا سید ولد آدم و لا فخر، ببینید! من سیادت دارم بر ولد آدم، لكن فخر نمى‌كنم، چون این سیادت مال خودم نیست، این علم، این قدرت، این كمال، مقام ولایت را او مرحمت كرده است، فخر انسان به مال خودش باید بكند، و لا فخر یك معنایش این است.

نمى‌توانم افتخار كنم به این كه خدا این مقام را، مقام ولایت مطلقه، مقام ریاست كبرى بر كل كائنات، این را به من مرحمت كرده، باز فخر نمى‌توانم بكنم؛ چون مال خودم نیست، من عبدم و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، مخلوقم، لا أملك لنفسی نفعا و لا ضرّا و لا موتا و حیاة و لا نشورا، فى حد ذاته او هم مالك هیچ چیز نیست، خدا مرحمت فرموده، لذا مى‌فرماید: و لا فخر.

حالا از این علم خداوند تبارك و تعالى به كى چه مقدار عطا كند دیگر او چطور است نمى‌دانم! ببین ما طالب آن علم هستیم یا این كه نه دنبال هوا و هوس و دنیا و كذا و كذا؟!

كه دیشب عرض كردم سد بزرگ از براى چیز فهمیدن، از براى كمالات همین حب دنیاست كه رأس كل خطیئه، میخ محبت دنیا را به قلب نباید كوبید، نمى‌دهند به آدم! محروم مى‌شود، حرمت تكوینى دارد دیگر!

خوب حالا این علمى‌ كه ما طالب آن هستیم كه یك مقدارى بلكه خدا عنایت كند، یك مقدارى بیابیم آن را، ببینیم سنخ این علم با سنخ آن ماده و آن مادیاتى كه از او خلق شده‌اند یكى هست یا دو تا؟ یعنى آن هم مثل همین ماده و مادیات یك چیزى است كه آن هم درست شدنى است، جنس مصنوع است یا نه او فرق دارد؟

آن روایتى كه اول خواندیم از اینجا مى‌شود یك چیزى استفاده كرد، غیر از این هم ما دلیل زیاد داریم، كل وعاء یضیق بما جعل فیه إلا وعاء العلم فإنه یتسع به، خوب عنایت كنید این را روایت را معنایش را یاد بگیریم.

هر ظرفى كه شما در عالم تصور كنید ـ‌كه از آن ماده آفریده شده اگر توى آن بریزید یك چیزى را، قهرا تنگ مى‌شود، یعنى پر مى‌شود، یك كاسه‌اى را كه یك من آب مى‌گیرد اگر نیم من آب گرفتى نصف كاسه تنگ شد، پر شد دیگر! یك من آب ریختى تمامش تنگ مى‌شود، پر مى‌شود. هر ظرفى شما فرض كنید بزرگ هر چه باشد بالاخره اگر چیزى توى او ریخته شود آن ظرف كم مى‌شود، ساده‌اش دیگر.

إلا وعاء العلم، مگر ظرف علم كه هر چه علم وارد بشود بر آن ظرف، این ظرف سعه پیدا مى‌كند، علم این طورى است.

این موجوداتى كه از آن مادّة الموادّ آفریده شده‌اند هر ظرفى از اینها كه شما فرض كنید ـ‌چون همه مادى است چیزى تویش بریزى كم مى‌شود دیگر، تنگ مى‌شود كل وعاء یضیق بما جعل فیه إلا وعاء العلم فإنه یتسع به، این فرمایش امیرالمؤمنین است.

معلوم مى‌شود كه پس سنخ علم غیر از سنخ این مادیات است، ظرف او هم غیر از این است، مى‌توان از این حدیث شریف استفاده كرد كه علم از این ماده و مادیات نیست، سنخش چیز دیگرست كه نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه.

آن وقت آن نور مقدس علم، سنخ این مادیات، یعنى جنس درست شدنى كه اورا محدود به یك حدش بكنیم، وزنى براى او قائل بشویم، چطورى، فلانى… این صفاتى كه در این مخلوقات و مصنوعات مادى هست در آنجا راه ندارد، دیدنى نیست، چشیدنى نیست، عرض و عمق و طول ندارد و…كل ما یجرى بر این موجودات مادیه لا یجرى علیه، این صفاتى كه در این مخلوقات است آن نور مقدس از آنها منزه است، این را سربسته همین به طور اجمال خواستم كه یك چیزى توى ذهنمان باشد.

خوب حالا كه این طور شد ما طالب این علم نباید باشیم؟! همین طور بگیریم بخوابیم، همیشه مشغول دنیا و خیالات و افكار و فلان، نباید برویم در خانه‌ى خدا، نباید برویم چیزى یاد بگیریم؟ پیش معلم، پیش استاد، مسأله، احكام دینمان را نباید برویم یاد بگیریم؟!

نباید مثلا متوجه باشیم یك مقدارى از این نور علم، خدا عنایت كند كه پى ببریم به حقیقت دنیا؟! كه چیست این دنیا، براى چیست؟ از كجا آمده‌ایم؟ براى چى آمده‌ایم؟ مى‌خواهیم چكار بكنیم؟ كجا مى‌خواهیم برویم؟!

خوب تا نرود آدم كه نمى‌دهند به او كه بفهمد دنیا چیست دیگر! این است كه مى‌بینى غرق در دنیا مى‌شود، این زرد و قرمز دنیا چشم آدم كه مى‌افتد… عقلمان به چشممان است دیگر! كسى كه علم به او نداده‌اند عقلش به چشمش هست، به هر زرد و قرمز دنیا كه چشمش افتاد مایل مى‌شود، دنبالش را هم مى‌گیرد، نمى‌رویم دیگر كه از آن علم، خداوند روشن كند انسان را یك مقدارى متوجه باشد!

بابا این دنیا در معرض فنا و زوال است، فقط صورت است، بوش است، مغز ندارد، نباید به این دل ببندى! خوب برویم دنبال علم دیگر، یك چیزى یك مقدارى یاد بگیریم، بفهمیم، آخر چرا چهار اسبه دنبال دنیا همیشه بتاریم ما؟! میخ محبت دنیا را به قلبمان كوبیده‌ایم، العیاذ بالله! باید رفت آقا!

این چند شبى كه عرض كردم كه بنا شد صحبت بشود همه‌اش مقصود ما همین بود كه یك مقدارى از آن علم…

و حامل آن علم هم این انوار مقدسه هستند، و از علم آنها به وسیله‌ى آنها باید به مابرسد. لذا باید متوسل به آنها هم بشویم دیگر! آنها واسطه‌اند دیگر! كه یك مقدارى بلكه مرحمت كنند كه انسان یك مقدار چیز بفهمد در عالم.

میل چیز فهمى در ما هست اما طلب نیست، خوب به میل كه درست نمى‌شود كه بابا جان! نه فكر مى‌كنیم، نه مواظب جهات خودمان هستیم بعضى از ماها، نه همه، چیز خوب را همه مایل هستند، خوب بنده میل دارم كه الآن جبرئیل بر من… استغفر الله! آخر خیلى چیزها را میل دارم، ‌میل درست نمى‌كند كار را، طلب باید بكنى عموجان! من میل دارم كه ملا باشم، میل دارم همه‌ى مسائل را بدانم، میل دارم كذا وكذا، همه چیز، آخر میل فائده ندارد كه.

بعضیها هستند میل دارند ملا بشوند، میل دارند چیز بفهمند، میل دارد، اما خوابیده است، نه دنبال مسائل دینش مى‌رود، نه مى‌تواند وظایفش را تشخیص بدهد، همه‌اش بازى، بازى!

اهل ملأ أعلى به حركات ما شاید مى‌خندند آخر! همان طورى كه ما به حركات بچه‌ها مى‌خندیم، بچه‌هایى كه با خاك بازى مى‌كنند مثلا یا اسباب بازى، نمى‌بینید این بچه‌ها كه توپ بازى مى‌كنند، خاك بازى مى‌كنند، آدم توى دلش به اینها مى‌خندد. اهل ملأ أعلى به ما مى‌خندند دیگر، ما چكار مى‌كنیم!

بخواهیم از خدا یك مقدار مسائل دینمان را، احكام دینمان را، وظایف دینمان را یاد بگیریم، و بر طبقش انشاء الله عمل كنیم.

هدف و مقصود در این چند شب همین مطلب است مكرر عرض كرد‌ه‌ایم، آن علمى‌ كه براى آدم واقعا روشن كند باطن و ملكوت دنیا را كه این چیست؟ یك پوستى بیشتر نیست یك صورتى بیشتر نیست، نباید دل ببندى به این دیگر! مغز ندارد، پوچ است، بوش است. چیز دیگرى از ما خواسته‌اند، جاى دیگر باید برویم!

عرض كنم از یكى از بزرگان نقل مى‌كنند كه ایشان رضوان الله علیه فرموده بود: من در اوائل طلبگى نهج البلاغه را كه مطالعه مى‌كردم مى‌گفتم كه امیرالمؤمنین خیلى درباره‌ى دنیا افراط فرموده، مذمت كرده، آخر دنیا این قدر هم بد نیست كه، بعد كه یك مقدارى درس خواندیم و یك خورده‌اى چیز فهیمدیم، دیدیم امیرالمؤمنین هنوز خودارى فرموده، هنوز هم دنیا را آن طورى كه باید فضاحت دنیا را براى مردم بیان نكرده است!

هیچ كسى از انبیاء، از اوصیاء انبیاء به مقدار امیرالمؤمنین فضاحت دنیا را شاید بیان نكرده باشد، چرا؟ براى این كه امیرالمؤمنین خودش مشاهده كرده كه بعد از پیغمبر اكرم دنیا دید چطور است، اهل دنیا چى هستند، به سر خودش آمد! خودش تجربه كرده. لذا هیچ كسى به مقدار امیرالمؤمنین سلام الله علیه شاید از انبیاء، از دنیا مذمت نكرده.

آن دنیاى ملعونه‌اى كه عرض كردم ها! نه دنیاى ممدوح، و الا دنیا مزرعه‌ى آخرت است، مركب آدم لازم دارد، زاد و توشه لازم دارد.

بعد آن عالم بزرگوار فرموده بود: كه وقتى یك مقدارى درس خواندیم و تجربه كردیم دیدیم كه امیرالمؤمنین هنوز هم یك مقدارى باز ملاحظه فرموده، بس است دیگر.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا