سخنرانی مسجد صفار زاده(ش 17) اهمیت تقوا!

نوار شماره 17 مسجد صفار زاده (12) آخرین جلسه، كامل

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والعاقبة لاهل التقوى و الیقین والصلاة و السلام على اشرف الانبیاء و المرسلین سیدنا ابى القاسم محمد و علیى آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین.

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتّقوا الله إنّ الله خبیر بما تعملون و لا تكونوا كالّذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أولئك هم الفاسقون.

در این چند شبى كه بنا شد یك مقدارى صحبت بشود و هدف و مقصود فقط یك كلمه بود: كه واقعا انسان از خدا مسألت كند، گریه كند، زارى كند، خداوند تبارك و تعالى از آن علمى‌ كه انسان را وادار بر عمل مى‌كند مرحمت كند، علم، علم زبانى نباشد، هر كه تشریف داشته مى‌داند كه نوع شبها این را تذكر مى‌دادیم، مى‌گفتیم كه علم بر دو قسم است، علم زبانى داریم و یك علم واقعى كه نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه.

صحبت زیاد فایده ندارد، یاد گرفتن زیاد اثر و نتیجه‌اى ندارد، انسان اگر خیلى مطالبى یاد بگیرد، حرف زیاد بلد باشد، لكن اگر عمل نداشته باشد، در لسان روایات تعبیر مى‌شود به علیم اللسان، این علمش علم زبانى است، هیچ فایده‌اى ندارد، بلكه اتمام حجت است براى صاحبش در قیامت، علم زبانى، علیم اللسان.

و امشب انشاء الله شب آخر است، شب نتیجه است، از خدا بخواهیم انشاء الله تبارك و تعالى یك مقدارى از آن نور علم به وسیله محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین به ما عنایت بشود.

علم آقاجان به دست ذات قدوس حق است، مالكش اوست، به هر كه بخواهد عطا مى‌كند، از هر كه نخواهد منع مى‌كند.

آن علمى كه صحبتش مى‌كنیم به زور پهلوانى هم نیست، به درس خواندن زیاد هم نیست، به زور پهلوانى هم نیست، تقوا و پرهیزكارى لازم است، باید انسان متقى باشد، هدی للمتّقین، اینها را صحبت كرده‌ایم، بعضى از آقایان تشریف نداشتند.

و امشب انشاء الله آخر نتیجه گرفته بشود كه بعد دیگر متوجه باشیم یك خورده بیدار بشویم!

این آیه شریفه كه خواندیم ترجمه‌اش را اول عرض بكنیم: یا أیها الّذین آمنوا اتّقوا الله، اى كسانى كه ایمان آورده‌اید به حسب ظاهر الآن تسلیم شدید، فعلا در جرگه‌ى مؤمنین قرار گرفته‌اید، در صف مؤمنین قرار گرفته‌اید، این مطلب را متوجه باشید!

هشدار مى‌دهد خداوند تبارك و تعالى اتّقوا الله، بترسید از خدا! اتقوا، ببینید خوب ملاحظه كنید، در این آیه‌ى كوچك دو تا اتقوا پشت سر یكدیگر، به فاصله یك جمله مهمى‌! یا أیها الّذین آمنوا اتّقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتّقوا الله، در یك جمله، یك آیه‌ى كوتاهى دو امر به تقوا شده ‌است.

یك شب عرض كردم كه فرمایشات خدا و انبیاء و ائمه، كلام الله مجید صحبت خبر معروف نیست كه یحتمل الصدق و الكذب ـ‌كه در حاشیه ملا عبد الله ما طلبه ها خوانده‌ایم: الخبر یحتمل الصدق والكذب در روزنامه یك چیزى نوشته‌اند، ما احتمال مى‌دهیم راست باشد، احتمال مى‌دهیم دروغ باشد، دیگر كلام الله مجید یحتمل الصدق و الكذب نیست، فرمایشات انبیاء هم همین طور است، آنها هم نماینده و خلفاء الهى هستند، هر چه بفرمایند مطابق واقع است، احتمال كذب نمى‌رود.

یا أیها الّذین آمنوا اتّقوا الله، اتّقوا فعل امر است ـ‌به اصطلاح ما طلبه ها اینها بحث علمیش در جاى خودش شده است كه امر براى وجوب است، مگر یك قرینه‌اى باشد صارف ـ‌به تعبیر ماطلبه ها این الآن اتّقوا فعلا یك قرینه‌اى كه این را منصرفش كند به یك معناى دیگرى نداریم، براى وجوب است.

اى كسانى كه ایمان آورده‌اید البته البته واجب است بر همه‌ى شما از خدا بترسید!

خوب تقوا، خلاصه‌ى تقوا، نتیجه‌ى همین كمال، خلاصه‌ى تقوا، تقواى از خدا معنایش چیست؟ تقوى از «وقایه» است، سپر است، یعنى انسان اوامر و نواهى الهى را اطاعت كند كه تا حفظ بشود از عذاب غضب خدا، عصیان نكند، این معناى تقواست، ورع داشته باشد، پرهیزكار باشد، سپرى از عذاب قهر الهى براى خودش آماده كند، این معناى تقواست.

خوب حالا «اتّقوا» فعل امر است، براى وجوب است؛ یعنى واجب است بر هر مؤمنى بر هر كسى، واجب است كه از خداى خودش بترسد و پرهیز كند؛ یعنى اطاعت اوامر و نواهى الهى را انجام بدهد.

بعد در بین این دو اتّقوا كه فعل امر است كه براى وجوب است، باز یك فعل امر دیگرى هم هست: و لتنظر نفس ما قدمت لغد این هم براى وجوب است، این هم فعل امر است، باید البته البته هر كسى مطالعه كند، نظر كند كه براى فردا چى مى‌فرستد، و لتنظر نفس ما قدمت لغد.

آن چیزى را كه براى فردا ـ‌مراد از فردا فرداى قیامت است كه براى آنجا دارد چى مى‌فرستد، این هم واجب است باید مطالعه كند.

ببنید! در یك آیه‌ى كوتاهى، مختصرى دو امر به تقوا و در بین هم یك مطلب بسیار مهمى‌گنجانیده شده است.

كلام الله مجید براى هشدار بشر است! بیدارشان كند! متوجه باشند! بكنید! حواستان جمع باشد! بترسید از خدا! از خواب غفلت بیدار مى‌كند انسان را!

دو اتّقوا در یك جمله، در یك آیه‌ى شریفه، و در بین هم یك امر به مطلب بسیار مهمى‌.

ببینید! و لتنظر باید اصلا این كار را بكنید، باید تو فكر باشىكه دارى چى مى‌فرستى براى فردا! این صحبت باید است! امر است دیگر!

خوب چرا بعضى از ماها باید این قدر غفلت داشته باشیم؟ بله؟! دو امر به تقوا و در بین و لتنظر نفس ما قدمت لغد، باید البته حتما نظر كند هر كسى، مطالعه كند كه براى فردا دارد چى مى‌فرستد؟

مراقبه! محاسبه!

مراقبه معنایش این است كه از جلو، جلوجلو انسان پیش مطالعه كند كارهایش را، صبح كه از خانه كه در مى‌آید یا از خواب پا مى‌شود، پیش مطالعه داشته باشد كه امروز وظیفه‌ام چیست؟ باید چى انجام بدهم؟

این كارىكه من مى‌خواهم الآن اقدام كنم، مرضىّ خدا و رسول هست یا نیست؟ یا مبغوض است این كارى كه الآن من مى‌خواهم بروم؟ الآن كه عبا روى دوشم انداختم، لباسم را پوشیدم، ازخانه مى‌خواهم دربروم، كجا مى‌خواهم بروم؟ خوب باید مطالعه كند دیگر، معناى و لتنظر نفس ما قدمت لغد این است، پیش مطالعه! در تمام اعمال، انسان باید پیش مطالعه داشته باشد. این را مى‌گویند مراقبه كه مؤمن همیشه مراقب حالات خودش و افعال خودش هست.

محاسبه هم پس مطالعه است، شب بنشیند چرتكه را بردارد، حساب كند كه امروز چكار كرده است؟ چند تا دروغ گفته؟ چند تا راست گفته؟ در معامله چكاركرده؟ چكار نكرده؟ چند تا غیبت كرده؟ چند تا تهمت مثلا العیاذ بالله! خوب مى‌شود دیگر، انسان خوب…

این معاشرتهایى كه انسان دارد، بدترین چیزها از براى انسان معاشرت سوء است، ـ‌این هم همین طور یادم آمد به مناسبت عرض كنم شاید مضرترین چیزها براى هلاك شدن انسان معاشرت سوء است، با رفیق بد، با رفیق غیبت كن، با رفیق دروغگو، با رفیق تهمت زن، هم پهلوى هم نشستند فورى شروع به غیبت مى‌شود، فورى شروع مثلا به تهمت مى‌شود، شروع مثلا به دروغ مى‌شود، فلان مى‌شود، كه شاید، شاید این قدر این مطلب تأكید شده، معاشرت باید با كى داشته باشى، حالا آن را نمى‌خواهیم واردبشویم.

این مطلب كه معاشرت سوء از همه چیز ضررش براى انسان شاید بیشتر باشد، این از آن مطالبى است كه هم گفته شده، هم نوشته شده، هم تجربه شده. بعضى از مطالب این طورى است ها! هم گفته شده، تأكیده شده، هم تجربه شده، هم نوشته شده، همه چیزش، این از آن مطالب است. نظما و نثرا پر است كتابها، كتب اخلاق، روایات، احادیث نسبت به این جهت، این از چیزهاى مسلم است، بیا برو هم ندارد، و هر كسى كه خودش بخواهد تجربه كند ملتفت مى‌شود.

ممكن نیست آشپز توى آشپزخانه دستش، لباسش چرب نشود، سیاه نشود، این نمى‌شود دیگر! این معاشرت دارد دیگر با آن، شما انتظار داشته باشید مثلا آن آشپزى كه الآن پهلوى دیگ است از صبح تا ظهر آنجا مشغول است اصلا دستش چرب نشود، دستش سیاه نشود، لباسش مثلا چرب نشود، نمى‌شود.

اصلا كتاب نوشته‌اند در این باب كه انسان باید در همین دنیا، حاسبوا أنفسكم قبل أان تحاسبوا و زنوها قبل أن توزنوا! اینها روایات است همه‌اش.

این و لتنظر نفس ما قدمت لغد معنایش این است، حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا، قبل از آنى كه شما را پاى حساب ببرند، به محكمه كبرى، محكمه عدل الهى، اینجا حسابتان را صاف كنید! زنوا همین جا، میزان، وزن كنید اعمال خودتان را، همین جا، همین جا! قبل از آنى كه آنجا ترازو و میزان ـ‌در آنجا چى سنخى است بشود، خودتان!

أخرجوا قلوبكم من الدنیا قبل أن تخرج منها أبدانكم، قبل از آنى كه بدن شما را از اینجا ببرند بیرون، روحتان را بیرون ببرید!

اصلا انبیاء و ائمه از طرف خدا مبعوث شده‌اند، خدا فرستاده اینها را، كه مردم را اصلا روحانى كنند؛ یعنى روح اینها را از این عالم ببرند بیرون.

حالا آن كه بخشش براى ما! روح ما بیرون، كه یك شب عرض كردم كه امیرالمؤمنین راجع به متقین یك جمله‌اى مى‌فرماید كه: قد صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلقة بالملا الاعلی، بالمحل الاعلی! حالا آنها بخشش! اینها با این بدن در این دنیا هستند، لكن أرواحها معلقة بالمحل الاعلی، روحشان!

هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌اى      من درمیان جمع و دلم جاى دیگر است

توى جمعیت نشسته صد نفر، پنجاه نفر، ده نفر، اینها خیلى فرق دارند با هم، نشستند اینجا فكرهایشان فرق دارد، حواسشان جور دیگر است، یك كسى مثلا مى‌بینى اصلا نشسته هیچ فكر ندارد، اصلا فكر ندارد، مثل یك جمادى مى‌ماند، فكرى هم اگر بكند یك چیزهایى خیالات واهى، یك كسى هست در مجلس كه نشسته روحش جاى دیگر كار مى‌كند، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است». این دسته بخشش!

لكن این قسمت دیگرش كه عرض كردم كه اگر در یك مجلس غیبتى، مجلس لهوى، لعبى اگر اتفاق افتاد، این را كه دیگر مى‌توانیم كه، وظیفه‌مان است، آنجا اگر مى‌تواند انسان با بدن باید برود بیرون، از مجلس حرام، واجب است خارج شدن، باید خودش را اخراج كند، قلبا و قالبا، هم روح را بیرون كند هم بدن را، با بدن برود بیرون.

اگر دید نمى‌تواند ـ‌گاهى مى‌بیند یك محذورى دارد كه مفسده‌اى بر پا مى‌شود، اسباب عداوت، یك طورهایى، دیگر آن را خود آدم باید تشخیص بدهد آنجا اگر دید با قالب، با بدن نمى‌تواند برود بیرون، روح را اقلاً باید خارج كند، واجب است، نه این كه با آنها همراهى كند، اگر چنین اتفاقى افتاد، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»باید باشد.

دیگر به این مضمون روایات الى ما شاء الله، خوب همه اینها را كه نمى‌شود آدم بخواند.

أخرجوا قلوبكم من الدنیا قبل أن تخرج منها أبدانكم، موتوا قبل أن تموتوا، یكى است؟ دو تاست؟ سه تاست؟ كدام یك را؟

قبل از آن كه بمیرید، بمیرید! آخر یعنى چه؟! یعنى هنوز نمرده‌اید حالا بمیرید! یعنى هنوز این موت عرفى كه روح از بدن خارج مى‌شود ـ‌این موت عرفى است هنوز نمرده‌اید، نفس اماره را بكشید!

موتوا قبل أن تموتوا، بكشیدش اصلا! بمیرید! بمیرید یعنى چه؟ یعنى این نفس سركش را بكش! بمیرانش! بمیران! خفه‌اش كن!

و آن علمى‌ كه ما صحبتش را مى‌كنیم انشاء الله نتیجه‌اى بگیریم، آن علم این است كه در چند مورد، ابتدائش این طورى است ـ‌كه خدا آن وقت توفیق مى‌دهد یك قدمى آدم باید برود جلو! در چند موردى كه میل دارد انسان، خیلى میل دارد، نفس اماره مایل است، پا روى نفس اماره بگذارد، اگر مى‌تواند، اگر مرد است! در چند مورد مخصوصا آن جاهایى كه خیلى میل دارد ها! اگر در دو سه مورد خداوند تبارك و تعالى دید انسان واقعا مخالفت نفس اماره را مى‌كند، خدا توفیق مى‌دهد، عمده این است!

از همین جا باید شروع بشود، آن علمى‌ كه صحبتش را مى‌كردیم، انشاء الله علم با عمل، كه خدا عنایت كند، یك مقدمه‌اش این طورى است.

همین طور آدم نشسته در حال غفلت، مشغول كارهاى زندگیش هست بگوید: من آن علم را مى‌خواهم! دو نوبت، سه نوبت، چهار نوبت، مخالفت نفس انسان باید بكند.

توى خیابان اگر راه مى‌رود یك مرتبه دو مرتبه، العیاذ بالله! باید چشمش را اگر چنانچه… بله! مخالفت نفس كند دیگر! و هكذا و هكذا و هكذا.

بعضى چیزها آدم خیلى میل دارد ها! نفس امّاره، خوب ما نفس را كه نكشته‌ایم! «این نفس بد اندیش به فرمان شدنى نیست» این راچطور به فرمان بیاوریم؟

راهش همین است، تو نمى‌توانى به فرمان بیاورى، باید خداوند تبارك و تعالى توفیق بدهد، و توفیق دادن هم گتره و جزاف نمى‌شود، حكیم على الاطلاق كارش، فعلش حكیمانه باید باشد دیگر! درّ گرانبها را به مزبله كه شخص عاقل… تا به رسد به حكیم كه نمى‌شود دیگر!

علم گوهر گرانبهاست، این را به هر قلب نمى‌شود دیگر! لا یمسّه الاالمطهّرون.

ببنید! یا أیها الّذین آمنوا اتّقوا الله، بترسید از خدا! هشدار مى‌دهد، بیدارباشید! حواستان جمع باشد! از خواب بیدار بشوید!

و لتنظر نفس ما قدّمت لغد، حواست را جمع كن یك مقدارى دیگر، تا به كى؟! و لتنظر، باید، فعل امر است، واجب است، باید نظر كند هر كسى، كل نفس ما قدّمت لغد، آنى را كه تقدیم مى‌كند آن نفس براى فرداى خودش، باید مطالعه كند ببیند چیست براى آنجا مى‌فرستد؟! این زاد و توشه‌اى كه برمى‌دارد، دنیا دار بلاغ است دیگر! باید انسان را به آنجا برساند، چیست براى آنجا دارد مى‌فرستد؟ غیبت است؟ تهمت است؟ مال مردم؟ چطور است؟ اله است، بله است؟

بعد باز پشت سرش و اتّقوا الله، ببینید! تأكید است آقا! بعضیها معروف است مى‌گویند مثلا بین مردم خیلى شهرت پیدا كرده كه تكرار مى‌كند فلانى، فلان منبرى خوب است هیچ تكرار ندارد، فلان منبرى تكرار دارد، این بین مردم خیلى شهرت عجیبى پیدا كرده، تكرار اگر نباشد بعضى مطالب كه یاد آدم نمى‌ماند.

از یك منبرى یك وقتى یكى تعریف مى‌كرد مى‌گفت: یك ماه مبارك منبر رفت، یك كلمه تكرار نداشت، بعد گفتم: جنابعالى چه فهمیدى؟! یعنى نه به این بیان، ها! پیش خودم گفتم: خوب این یك ماه ایشان كه تكرار نداشت چى یاد گرفتى؟!

خوب ببینید! خود خداوند تبارك و تعالى همین كلمه تقوا، جمله تقوا را در چقدر از قرآن تكرار فرموده، گاهى به فعل امر، گاهى به تعبیر دیگر، گاهى هدی للمتّقین، چقدر تكرار شده این یك كلمه.

فبأی آلاء ربّكما تكذّبان چقدر در یك سوره تأكید شده؟ إنّا یسّرنا القران للذّكر فهل من مدّكّر؟ چقدر مثلا!

كلمه‌ى تقوا، این قلم خیلى مهم است، این قلم تقوا خیلى مهم است كه این قدر در قرآن تكرار شده است!

اگر طبیبى یك نسخه‌اى بنویسد براى مریضى، یك قلمى را هى تكرار كند: گل گاو زبان را مبادا ترك كنى! مى‌نویسد گل گاو زبان، بعد پشت سرش مبادا ترك كنى! باز یك دو قلم دیگر مى‌نویسد، باز مبادا گل گاو زبان را، كه اگر گل گاو زبان را ترك كردى، هلاك مى‌شوى! در آخر مى‌گوید، این كلمه، این یك قلم را وقتى این مریض ببیند مى‌فهمد كه این گل گاو زبان، این قلم خیلى مهم است كه اگر ترك بشود هلاكت حتمى‌است.

این كلمه‌ى تقوا از آن قبیل است.

بعد پشت سرش این را جمله را ملاحظه بفرمایید! این هم نهى است، آنها امر بود، بیدار باشید! این جمله بعدى و لا تكونوا كالّذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أولئك هم الفاسقون. این جمله را هم عنایت بفرمایید!

باز این نهى است، یعنى حرام است، مبادا! مبادا! الحذر! الحذر! مثل بعضى از امم سالفه، بعضى از اشخاص قدیم، اینها از خدا فراموش كردند و چوب بىصدا خوردند! خدا هم خودشان را به خودشان فراموشاند!

چوب خدا بىصداست، كه یكى از نتایج اعمال زشت، معصیت، این است كه خداوند انسان را به خودش وامى‌گذارد، و انسان از خودش فراموش مى‌كند، فأنساهم أنفسهم، اصلا نسبت انساء را به خودش داده، خدا خود انسان را به خودش مى‌فراموشاند، كه آدم از خودش یادش مى‌رود، كسى كه اگر از خودش غفلت داشته باشد، چطور مى‌شود؟! توى چاله نمى‌افتد؟! توى چاه نمى‌افتد؟! اگر از عقبه‌اى، گردنه‌اى رد شد پرت نمى‌شود؟! از خودش فراموش كرده دیگر! حواسش به یك جاى دیگر است، سرش را بالا انداخته، فكرش به جاى دیگر است، نمى‌دانم چطور است؟ از خودش فراموش كرده، یك دفعه دیدى تو چاله افتاد!

بنده خودم یك وقتى در این نزدیك راه قطار، آنجا یك بلندى هست قدم مى‌زدم، تنها بودم، هوشم جاى دیگر بود، یك چیزى مطالعه مى‌كردم، همین طور كه راه مى‌رفتم، یك مرتبه از بالا به قدر یك متر افتادم به پایین، خدا حفظ كرد، از خودش كه آدم فراموش كرد این طور مى‌شود دیگر!

اگر انسان از خداى خودش فراموش كرد، چوب بىصداى خدا این است كه كارى مى‌كند خداوند تبارك و تعالى، یعنى خدا توفیقش را مى‌گیرد دیگر! نظر لطفش را از این عبد مى‌گیرد، از این بنده مى‌گیرد، به خودش واگذار مى‌شود، بعد از خودش فراموش مى‌كند.

آن مثالى كه آن شب عرض كردم، آن مثال اینجا دیگر مناسب است، آن وقت اتحاد راكب و مركوب لازم مى‌آید، انسان مركبى سوار بشود مى‌خواهد مسافرت كند یك جایى، این مركب مركب سوارى است، این بدن مركب روح است، خداوند تبارك و تعالى تركیب كرده روح را با بدن، سوار شده روح بر بدن، به وسیله‌ى بدن مى‌خواهد سیر كند، سیر كمالى، نماز بخواند، روزه بگیرد، عبادت بكند، روح به وسیله‌ى این بدن پرستش مى‌كند، خودش هم یك اعمالى دارد روح ـ‌حالا فرق بین اعمال روح و بدن…ـ روح یك اعمالى دارد، بدن هم یك اعمالى دارد كه روح به وسیله‌ى بدن انجام مى‌دهد، آن وقت این سوار بر این مركب شده مى‌خواهد به مقصد برسد، خوب یك كسى هست كه هم بدن را حفظ مى‌كند، محافظت مى‌كند از سرما و گرما و لوازم زندگى و فلان و اینها و هم روح را حفظ مى‌كند از علم و كمال و عبادت و چى و چى، غذاى هر دو را.

یك كسى هست نه، همه‌اش توجه به بدن دارد، لباسم باید چنین باشد، چىام باید چنین باشد، حتما این طور باشد، حتما باید این طور باشد، از حرام باشد، از حلال باشد! از هر طریقى باشد باید درست بشود!

این همه‌اش به فكر این مركب و مركوب است، الاغ! همیشه این را قشو مى‌كند، همیشه مواظب این است، قربان صدقه این مى‌شود، به منزل هم كه وارد شد آن میخ طویله او را به زمین نمى‌كوبد، به دلش مى‌كوبد! از بس كه علاقه دارد مى‌ترسد از آن جدا بشود، «میخ مركب را به گل زن، نى به دل» این از بس به این مركب علاقه دارد، به منزل رسیده، به او علاقه دارى باید حفظش كنى، آخر میخ طویله این را بكوب به زمین دیگر! خودت برو باز به فكر خودت باش، برو بازار براى خودت فكرى، غذایى، چیزى!

اما این نه، مى‌ترسد از او جدا بشود، این میخ را مى‌كوبد به قلب خودش، این هلاكتش حتمى‌است دیگر! آن وقت این جورى مى‌شود كه انسان از خودش دیگر فراموش مى‌كند كه روح است و لا تكونوا كالّذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم.

حقیقت انسان، «من»، كه مى‌گوییم «من»، روح، از او فراموش مى‌كند، همه‌اش خیال مى‌كند همین است، همین بدن، دیگر از خدا و پیغمبر و قیامت و معاد و همه یادش مى‌رود، خیال مى‌كند همین تن، بابا! «تن» و «من» با هم فرق دارند، حقیقت «من»، روح من است، «تن» مركب است، آن وقت اتحاد «من» و «تن» لازم مى‌آید، اتحاد راكب و مركوب لازم مى‌آید.

«من» و «تن» را باید هر دو را مواظبت كرد، این «من» به وسیله «تن» عبادت مى‌كند، این «من» و «تن» را باید هر دو را حفظش كرد، اما گاهى مى‌بینى انسان از «من»، از خودش فراموش مى‌كند و همه‌اش در فكر «تن» است، آن وقت خیال مى‌كند «من» همینم، این یلزم اتحاد الراكب و المركوب، الاغ و صاحب الاغ یكى مى‌شوند!

ببینید آقا! عرض كردم كه فرمایشات ذات قدوس حق كه به وسیله پیغمبر اكرم فرستاده شده براى ما، براى هدایت ماست، براى هشدار ماست! بیدار باشیم! از خواب غفلت بیدار باشیم! این قدر غفلت! این قدر غفلت!

ببنید همین آیه‌ى شریفه را! این خبر حتمى است كه اگر انسان از خدا فراموش كرد، اول چوبى كه مى‌خورد و صدا ندارد، این است كه انسان از خودش فراموش مى‌كند، آن وقت از خودش فراموش مى‌كند خوب همه‌اش به فكر «تن» است، خوب به فكر «تن» است یعنى چه؟ یعنى غیبت كه مى‌كند لذت دارد، لذت حیوانى دیگر! آخر اگر لذت نداشته باشد كه آدم نمى‌كند كه! كارهاى دیگر، كارهاى دیگر!

آنچه كه لذایذ حیوانى است مربوط به بدن است، كه الاغ هم همین لذایذ را دارد، همه‌اش در فكر آنهاست، دروغ مى‌گوید، غیبت مى‌كند، علاقه به دنیا دارد، حب دنیا، میخ حب دنیا به قلبش كوبیده! مى‌بینى! از خودش دیگر به كلى فراموش مى‌كند، دیگر این خبر حتمى است، آیه‌ى قرآن است فأنساهم أنفسهم، دیگر خدا به آنها چوب بىصدا زد، همه از خودشان فراموش…

شما دیگر این جور نباشید و لا تكونوا، خطاب به امت مرحومه، شما مبادا مثل آنها باشید! هشدار مى‌دهد، بیدار باشید كه خدا آنها را چوب بىصدا زد از خودشان فراموش كردند، و هلاك شدند.

الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها عالم كثیر، همه غرق شدند! عوالمى‌، اینجا عالم كثیر مراد مردم است، قد غرق فیها عالم كثیر.

گاهى آقا با معاشرت با رفیق بد، انسان من حیث لا یشعر فاسد مى‌شود، با رفیق بد من حیث لا یشعر، بدانى یا ندانى خراب مى‌شود، فاسد مى‌شود آدم، بنشین با كسانى كه از ایشان استفاده دینى مى‌كنى، لااقل از حرف مباح دیگر تجاوز نشود دیگر، عجب! ولا تكونوا كالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم.

آن وقت آن علمى‌ كه ما مى‌خواهیم و نتیجه بگیریم، انشاء الله امشب شب آخرش است، این است كه یك مقدار مراقب خودمان باشیم، اول بسم الله الرحمن الرحیم، و یك مقدار هم مخالفت نفس بكنیم، اگر هواى نفسى در بعضى از ماها باشد ـ‌آنهایى كه خوبندكه الحمد لله یك چند مورد لااقل باید مخالفت نفس كرد، نمى‌شود! فایده ندارد، اگر رفیق بد دارد انسان، باید كنار بگذارد، یك جورى كه به او هم چیز نشود، اگر چنانچه خداى نخواسته یك هواهاى نفسانى یك میلهایى، حب دنیا خیلى در قلب انسان هست، یكى لباس خیلى دوست دارد، یكى چى خیلى دوست دارد، یكى چى… تمام شئون دنیا، هر شأنى از شئون دنیا، اگر یكى حسد خداى ناخواسته مى‌بینى دارد، یكى مثلا حالت بخل دارد، یكى فلان است، یكى فلان است.

اگر هست اینها یك مقدارى انسان مخالفت نفس، دو سه مورد بكند، خدا دست آدم را مى‌گیرد، یك قدم بیا جلو! تا ده قدم من بیایم دیگر! روایت دارد دیگر، یك شِبر!

این اول مازاد، اول بسم الله الرحمن الرحیم، اگر بخواهد انسان آن علمى‌ كه انسان را وادار بر عمل مى‌كند، مثل نورهم یسعی بین أیدیهم، اصلا چاه را از راه نشان بدهد و زیر بال انسان را بگیرد، انسان را نجات بدهد، نگذارد انسان بیفتد تو چاله، از آن علم اگر مى‌خواهد انسان، راهش این است.

تقوا باید داشته باشد آدم، یك چند مورد مخالفت نفس بكند، آن علم را مالكش خداست، آن علمى‌ كه یك چراغى است آن مقدارى كه مؤمن از او استفاده مى‌كند، كم و زیاد، یك چراغى، حالا چراغ موشى ولو…

اصل آن حقیقت، علمى‌ كه اعطا شده به پیغمبر اكرم و ائمه‌ى هدى آن علم كه فوق العاده است، آن یك نور و یك حقیقت واقعیى است كه احاطه به تمام كائنات و عوالم دارد، او را عرض كردم، سربسته‌اش، او محیط به همه، همه جا را روشن كرده، براى آنها خداوند همه چیز را به وسیله آن نور تحمیل فرموده، عطا كرده، روشن كرده.

 آن وقت از آن نور اگر ما هم بخواهیم یك مقدارى استفاده كنیم باید یك خورده پا به پاى آنها راه برویم، یك قدمى راه برویم، اطاعت آنها را بكنیم، فرمایشات آنها را.

عرض كردم كه پیغمبر اكرم كه از طرف خدا مبعوث شده، قرآن علم الهى است، قرآن مظهر علم پیغمبر است.

یك كسى یك كتابى مى‌نویسد، این مظهر علمش هست، معلوم مى‌شود علم این چقدر است!

پیغمبر اكرم كه كلام الله مجید قرآن مجید را از طرف خداوند آورده براى هدایت مردم، این خودش مى‌داند قرآن را یا نمى‌داند؟ مى‌شود بگوییم نمى‌داند؟!

مثل این كه بگوییم مثلا یك كاغذى آدم انگلیسى مى‌نویسد به یك كسى مى‌دهد كه انگلیسى بلد نیست العیاذ بالله! مى‌گوید: این را ببر به فلان آقا بده! این طور است؟! كه خود پیغمبر نمى‌داند، این را یك كتابى خدا نوشته انگلیسى العیاذ بالله! این را مى‌گوید ببر به مردم بده خودشان بفهمند! این طور است؟!

آن وقت قرآن مظهر علم خاتم انبیاء است، و علم همه چیز هم در قرآن هست، پس معلوم مى‌شود پیغمبر اكرم حامل آن نور علم هست، ها؟

آن وقت هر كسى به مقدار خودش از آن نور استفاده مى‌كند، تمام عوالم، تمام موجودات، از او استفاده مى‌كنند، حتى حیوانات، رحمت واسعه الهى است!

اما آن مقدار، آن استفاده خصوصى، آن رحمت خاصه از این نور مقدس، از این علم، علم پیدا كردن كه خصوصى آدم استفاده كند و عمل كند نه لقلقه‌ى زبان، آن دیگر نه، آن یك شرایط زیادى دارد.

شب اول عرض كردم كه ملا شدن، عالم شدن در هر فنى، در هر علمى‌، در هر صنعتى، ملا شدن، عالم شدن در هر صنعتى، در فیزیك، در شیمى‌، در حساب، در صنایع عالم، در قالیبافى، در بنّایى، هر علمى از علوم، انسان تخصص ممكن است پیدا كند، دو شرط بیشتر هم لازم ندارد: یكى این كه استعداد ذاتى باید داشته باشد، كسى كه استعداد ندارد هر چه بخواند حالیش نمى‌شود، ندارد، یكى استعداد ذاتى، یكى هم زحمت بكشد، در هر فنى، در هر رشته‌اى هر كه زحمت كشید محروم نمى‌شود. این دیگر لازم نیست مسلمان باشد، مى‌خواهد طبیعى باشد، حتى طبیعى هم باشد ها! در آن رشته اگر كار كرد، طبیعى باشد، یهودى باشد، مسیحى باشد، نصرانى باشد، ایمان به خدا داشته باشد، نداشته باشد، او فقط زحمت مى‌خواهد در هر رشته‌اى.

خوب مى‌بینید سنى است كتاب مغنى نوشته، مطول نوشته، سیوطى نوشته، ما طلبه‌ها باید آن را بخوانیم، خوب درس خوانده، ملا شده دیگر! این كارى ندارد كه، مى‌خواهد سنى هم باشد، باشد، طبیعى است، ممكن است طبیعى هم باشد، باشد، در فیزیك و شیمى ممكن است كه اتم را هم بشكافد، اشكالى ندارد.

اما آن آیه‌ى قرآن دارد كه من عمل صالحا من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة، تنها عمل خوب فایده ندارد، و هو مؤمن هم باید باشد، من عمل صالحا من ذكر أو أنثی، كسى كه كار خوب انجام بدهد، چه زن و چه مرد، و هو مؤمن، و حال این كه ایمان هم داشته باشد، این را فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما كانوا یعملون، حالا ما به آن چیزها وارد نشویم، نمى‌دانیم درست بعضى چیزها را آدم باز نمى‌فهمد.

آن علمى‌ كه ما پى او مى‌گردیم، آن علمى است كه با آن عمل باشد، این علم و صنایع، این صنایع، علوم اكتسابى فقط دو شرط بیشتر نمى‌خواهد، لكن آن علم الهى، علم دین و آن هم نه علم لقلقه‌ى زبان، مسأله یاد گرفتن تنها، نه! آن علمى كه واقعا آدم را بر عمل وادار كند.

العلم یهتف بالعمل، صیحه مى‌زند همیشه علم، صدا مى‌زند عمل را، فإن أجابه و إلا ارتحل، ببین! آن علم، آن علمى‌ كه نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه آن علم، آن یك شرط سومى هم لازم دارد، آن تنها استعداد ذاتى و زحمت كشى، لیس العلم بالتعلّم، آن علم به تعلم تنها نیست، به درس خواندن تنها نیست، ممكن است آدم مسائلش را، همه را هم یاد بگیرد، اما نماز نخواند، نمى‌شود؟! محال است؟! مسائل را همه را بلد است، نه نماز مى‌خواند، نه روزه مى‌گیرد، نه زكات مى‌دهد، نه حج مى‌رود، مى‌شود دیگر! از او بپرسى حج واجب است؟ مى‌داند، قطعا مى‌داند! مى‌داند حج واجب است اما نمى‌رود! زكات واجب است، نمى‌دهد! غیبت حرام است، مى‌كند! مى‌داند دیگر! این علم زبانى را نمى‌گوییم. این فقط همان زحمت بكشد پاى مسأله بنشیند یاد مى‌گیرد.

آن علمى‌ كه نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه، آن علم شرط سومش این است كه باید تقوا داشته باشد، هدی للمتّقین، اتّقوا الله.

كه این مطلب از مسلمات است كه تا تقوا نباشد، تا قلب پاك نباشد لا یمسّه إلا المطهّرون، و لا یطّهرالله قلب عبد حتى یسلّم لنا، باید قلب پاك باشد، تا تسلیم بشود، تسلیم بكند خودش را، آن علم، همه صحبتهاى ما در همین هفت، هشت، ده شب، هدف همین كلمه است.

از خدا باید بخواهیم، یادگرفتن زیاد فایده ندارد، هى تكرار عرض مى‌كنم، حرف زدن زیاد فایده ندارد، خدا مى‌داند! یاد گرفتن زیاد هم فایده ندارد!

نجات! نجات! نجات! نجات! منزل ما جاى دیگر است، ما باید از اینجا برویم، این حتمى است، بیا و برو هم ندارد، باید برویم جاى دیگر، آنجا، آنجا! آن نجات در آنجا! آن مقاماتى كه خدا براى مؤمن آنجا معین كرده.

آخر چرا انسان …؟! آن مقاماتى كه خدا، آن لطفهایى كه خدا دارد براى مؤمن… آدم یك خورده باید بیدار بشود! اگر هم اشتباهاتى… عرض كردم راهش همین است، چند مورد مخالفت نفس، انسان بكند و اشتباهاتى هم اگر دارد پشیمان بشود، اگر دارد، خوب بشر است خطا مى‌كند، اگر اشتباهاتى هم دارد بیدار بشود از خواب غفلت!

اول شرط براى رسیدن به كمال، براى نجات این است كه انتباه پیدا كند، از خواب غفلت بیدار بشود.

اما اگر چنانچه نه، یك مقدارى آدم یك دو سه مطلبى یاد گرفت و شنید اینها، باز رفت بیرون، همان طورى كه كما كان، الآن كما كان، صرفیین چنین كردند، ما نیز چنین مى‌كنیم، باز همان حرفهاى همه روزه‌مان! همان كارهاى همه روزه‌مان! اگر بپرسند بگوییم صرفیین چنین كردند، ماهم چنین… ماطلبه ها این جور مى‌گوییم.

خوب مردم همه‌اش كاسبى مى‌كنند ما هم كاسبى مى‌كنیم، مردم حرف مى‌زنند ما هم حرف مى‌زنیم، مردم غیبت مى‌كنند ما هم غیبت مى‌كنیم! مردم دروغ مى‌گویند ما هم دروغ مى‌گوییم! مردم مال یكدیگر را مى‌خورند ما هم مى‌خوریم! صرفیین چنین كردند، ماهم چنین مى‌كنیم.

لازم نیست كه به زبان بگوید، هیچ كس به زبان نمى‌گوید من مال مردم مى‌خورم! به عمل مى‌گوید دیگر! عمل آقا! آدمى‌كه نماز نمى‌خواند، هیچ وقت نمى‌آید بگوید بابا مردم! ما نماز نمى‌خوانیم، به عمل دیگر، صرفیین چنین كردند، ما هم نیز چنین مى‌كنیم عملاً.

خوب حالا عمل، اول ما زاد انسان باید خودش را اصلاح كند، مواظب خودش باشد، فورى هنوز خودش را درست نكرده، این امر به معروف و نهى از منكر، به این دكان رسیده تو چرا چنین مى‌كنى، به او رسیده چى؟ نه! خودش را اول درست كند، نمى‌خواهم بگویم نباید امر به معروف كرد، خودش را درست كند تا امر به معروف، دیگران را بتواند بكند.

خوب بنده، من كاسب، باید كم فروشى نداشته باشم، دروغ هم نباید بگویم، عملاً! به عمل خودم هدایت كنم همسایه را، به زبان نه، به عمل! بنده حركات و سكنات خودم را تمام را مواظبت كنم، آن وقت این همسایه من از عمل من یاد بگیرد، كه اگر یك وقتى هم یك كلمه‌اى به اوگفتم بداند كه من روى نظرى نیست، من خودم آدم خوبى هستم، اگر گفتم به او مثلا غیبت بابا مناسب… مثلا به یك زبان خوشى، او وقتى دید من خودم غیبت كن نیستم آن وقت امر به معروف اثر مى‌كند دیگر!

اول مازاد خودش را آدم درست كند، امر به معروف و نهى از منكر، هدایت و اضلال به عمل تأثیرش بیشتر است، كسى را آدم بخواهد گمراه هم بكند به عمل بیشتر گمراه مى‌كند تا به زبان.

یك مرتبه مثلا بنده به زبان مى‌گویم بیا رفیق برخیز برویم به فلان جا، یك جایى كه نامشروع است، یك مرتبه خودم تشریف مى‌برم، وقتى او دید من مى‌روم او هم یاد مى‌گیرد دیگر! این است این طورى است.

پس اول بسم الله الرحمن الرحیم انسان خودش را مواظب باشد، یك خورده مخالفت نفس بكند، تا خداوند تبارك و تعالى دست انسان را بگیرد و هدایت كند، خداوند تبارك و تعالى تا یك قدمى آدم نرود نمى‌شود.

استغفار كند، توبه كند از گذشته‌اش، انشاء الله خداوند تبارك و تعالى لطف وعنایت…!

اما اگر نه! واقع مطلب این است، بدون رودرواسى اگر باز آدم همان صرفیین چنین كردند، ما هم نیز چنین مى‌كنیم، بدانید فایده ندارد، هى بدتر مى‌شود، این قدر غفلت! هى روز به روز بدتر مى‌شود!

غرض این را تعبدا باید قبول بفرمایید بعضى از آقایان یعنى، كه اگر همین طور كه هست ما داریم راه مى‌رویم، «این ره به تركستان است» دیگر، مسلم بدانید!

و اینها آقاجان صحبت لفظ نیست، حقیقت این طور است، آن شب عرض كردم كه انبیاء و ائمه آن علمى كه از طرف خدا به آنها داده شده، آنها واقعیات را مى‌بینند به ما مى‌گویند، روزنامه نیست، از پشت پرده حرف نمى‌زند، آنچه مى‌فرماید حقایق عالم را مشاهده مى‌كند و… اگر گفتند این چاه است باور كن دیگر! خودت را نینداز توى چاه.

دیگر حالا این نعمتِ باور هم خدا به كى مرحمت كند به كى نكند؟ آن را هم نمى‌دانم! این نعمت باور، ایمان یعنى باور، واقعا مطلب انسان باورش بیاید، این نعمت را هم باید باز… این را چطور از خداوند آدم بخواهد؟ كه خدا به انسان یك لطفى بكند كه مطلب را باور كند، اگر گفتند اگر فرمودند كه این كار حرام است واقعا باورش بیاید كه حرام است، باورش بیاید كه این چاله است، باورش بیاید كه این آتش است باطنش، ملكوت این آتش است، باورش بیاید، او را، او را باید…

خداوند تبارك و تعالى دعا كنیم كه به همه‌ى ما نعمت ایمان و باور را عنایت كند.

بر محمد و آل محمد صلوات.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا