به یاد داستان دیگری افتادم از حضرت ابی الحسن الرضا علیه الاف التحیه و الثناء.
با آقای اخوی حفظ الله از تجریش به شهر رهسپار بودیم در راه با شوفر صحبت کردم معلوم شد ایشان مسیحی میباشند، من گفتم: «شما نمازهم میخوانید و به کلیسا میروید؟ » گفت: «ما اهل رفتن به کلیسا نیستیم، کشیشها مردمان بیربطی هستند. » و شروع کرد به فحش دادن به کشیشها که متکفل امور کلیسا هستند.
من گفتم: «شما به آنها چکار دارید، شما برای راز و نیاز با خدا چرا به کلیسا نمیروید؟ » گفت: «فعلاً ما جوانیم و باید بخوریم و بنوشیم و عیش کنیم، پیر که شدیم رو به خدا میرویم. » گفتم: «باید توجه به خدا از جوانی شروع بشود و الا پیر هم همان جوان بیمبالات است که بزرگ میشود. » گفت: «راست میگویی. » برای تأیید نظر ما که معنویات با ارزش است گفت:
«دختری از فامیل ما هیکلاً شبیه قرص بود کسالت سختی پیدا کرد و در بیمارستان بستری بود. » آقای اخوی گفتند: «که گفت: «مبتلی به سرطان بود. » و گفت: «خودش مثل من هیچ اهل راز و نیاز نبود پدر و مادرش اهل راز و نیاز با خداوند بودند. در اثر دعاهای آنان، دختر در بیمارستان نمیدانم درعالم خواب یا بیداری میبیند مردی بالای سر او ایستاده و میگوید:
«دختر کجایت درد میکند؟ » هرجای بدن دختر که درد میکند دست میکشد تا آنکه کاملاً درد از بدن دختر به در میرود. دختر میپرسد: «شما کی هستید؟ » میگوید:
«من امام رضا هستم. » این عین لهجهی آن ارمنی مسیحی است. وقتی که خوب شدید با مادرت به زیارت من بیا. دختر کاملاً به برکت دعای پدر و مادر مسیحی و به برکت حضرت ابی الحسن الرضا علیه آلاف التهیة والثناء بإذنه تعالی ـ که این همه آوزها از شه بود ـ خوب میشود. » اطمینان به این نقل نه از باب حجیت قول عادل است [بلکه] از باب اینکه:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
و از این که اصلاً با آن ارمنی صحبتی از دین اسلام و مذهب تشیع و خصوص حضرت علی ابن موسیالرضا علیه و علی آبائه ابنائه طاهرین السلام و الصلاة نبود [ میباشد ].
منبع: کتاب سر دلبران، صفحهی 138
سلام علیکم