بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم
سجادۀ شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم
شاید که چنان رود سر راه بیایم
بر صفحۀ صحرای جنون خط بنویسم
مقصود من از “یا من ارجوه رجبها”
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟
با ذرهای از مهر تو، ای چشمۀ خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی، ای آیۀ تطهیر
از سورۀ انفاق و کرامت بنویسم
برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز
بی پرده برای تو روایت بنویسم
شیر آمده از پرده برون با نفس تو
تا من هم از این رتبۀ خلقت بنویسم
تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست
حق دل من نیست که حسرت بنویسم
من شاعر چشم توام، المنّه لِلّه
پس میشود از روی بصیرت بنویسم
هر لحظه چنان لاله بر افروختم از داغ،
هر آینه از درد به حیرت بنویسم
از غفلت ما بوده که شاهین شده کرکس
پس با قلم شرم ز غفلت بنویسم
از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم
از سوختن پردۀ حرمت بنویسم
دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم
***
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
ای مهبط وحی، ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمۀ حکمت بنویسم
وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم
آه ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم
مضطرم و بگذار که حاجت بنویسم
حالا که نوشتند: و کنتم شفعایی
بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم
از خون گلویی که به قنداقه نشسته
از دست قلم گشتۀ غیرت بنویسم
***
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از مردم نامرد شکایت بنویسم
از زهر جگر سوز نوشتم که بسوزم
از تشنگیات وقت شهادت بنویسم
ازرفتن با پای پیاده پی مرکب
ازماندن درهرم حرارت بنویسم
شب… بزم شراب…آیۀ تطهیر…تعارف ?!
باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم
***
من آمدهام نقطه سرخط بنویسم
برمنتقمش نامۀ دعوت بنویسم