در قدیم رسم بود كه شبهای طولانی زمستان افراد دور كرسی جمع می شدند و برای سرگرمی یكی از افراد كتابی را می خو اند و بقیه گوش می كردند.
در یكی از این مجالس پیرمرد بیسوادی شركت می كرد وقتی زمستان تمام شد از دیگران پرسید:
این چه كتابی بود كه شبها برای ما می خواندند؟
گفتند: ورقه و گلشاه 1
پیرمرد گفت پس كیف كرده بودیم!
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی
ــــــــــــــــــــــــــــ