«آن سالهای اوّلی بود که به قم رفته بودیم. هنوز آقای بروجردی نیامده بودند، و آقای حجّت و آقای صدر و آقای خوانساری بودند. آنها مرجع خیلی تامّ و کامل نبودند و شهریّهای هم که میدادند شهریّهٔ کمی بود. قهراً یک ماه این آقا بیشتر میداد و ماه دیگر آن آقا.
▫️ طلبهها شوخی میکردند؛ این ماه که مثلاً آقای حجّت بیشتر [شهریّه] میداد، میگفتند: این ماه آقای حجّت اعلم است. آن ماه که آقای خوانساری بیشتر [شهریّه] میداد، میگفتند: این ماه آقای خوانساری اعلم و اعدل است.
▪️ و طلبهای میگفته: هر کسی که به من پول بدهد، من فقط پشت سر او نماز میخوانم و این نماز هم درست است و باطل نیست؛ چون تا به من پول میدهد، اصلاً خودبهخود اعتقادم این میشود که این عادل است. و هر ماه که به من پول نمیدهد، خودبهخود اعتقادم این است که این فاسق است!».
📚 (استاد مرتضی مطهّری؛ فلسفهٔ تاریخ، ج۱، ص۹۱)