دو رباعی زیبا از عبقریِ همدانی!
مهرِ مرتضیٰ { علیهِ السّلام}
دیدم پدرم به تختِ زر کرده مقام
وِلدانِ جِنان به خدمتش بسته قیام
گفتم تو کجا و این همه جاه وجلال
گفتا که زمهرِ مُرتضیٰ خوردم جام
محبّت حضرت حسین بن علی{علیه السّلام}
آمد به ← ادامه
مهرِ مرتضیٰ { علیهِ السّلام}
دیدم پدرم به تختِ زر کرده مقام
وِلدانِ جِنان به خدمتش بسته قیام
گفتم تو کجا و این همه جاه وجلال
گفتا که زمهرِ مُرتضیٰ خوردم جام
محبّت حضرت حسین بن علی{علیه السّلام}
آمد به ← ادامه
بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو
بیا بیا که سوختم زهجر روی ماه تو بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو
بیا به جان مادرت امام من ← ادامه
ای یوسف گمگشتۀ زهرا، به کجایی؟
ای غائب ز نظر، وی مَهِ یکتا، به کجایی؟
ای بر همۀ جنّ و بشر، رهبر و سرور
وی بر همه کس مِهتر و مولا، به کجایی؟
ای عزّتِ یاران و دگر ذلّتِ عُدوان← ادامه
قصیدهٔ شیرین میرزا اشتهای اصفهانی در مدح پیامبر اسلام (ص)
هر که شود کاسهلیسِ آل محمّد
برخورَد از سفرهٔ نوال محمّد
نخلهٔ طوبی به حسرت است که گردد
دیرکی از خیمهٔ جلال محمّد
بیضهٔ اسلام را خدا ز ازل داد← ادامه
مرحوم آقاحسین خوانساری (مدفون در قبرستان تخت فولاد) رُباعی ای دارند که درمیان اهلِ ادب بسیار معروف و مشهوراست و صاحبانِ مجموعه های ادبی این رباعی رادرجنگ ها وبیاض خود درج نموده اند رباعی چنین است:
ای بادِصبا طرب فزا ← ادامه
علیست آنکه خدا نفس مصطفی خواندش
جدا نکرده ز هم این دو نفس را جبار
ز اتحاد نگنجد میانشان مویی
میان این دو برادر کجاست جای سه یار؟
بود خلیفۀ حق آن که در فراش نبی
بخفت خوشدل و باکش ← ادامه
التماست میکنم بابای مظلومم بیا
شیعه غرق غم شده، ای منجی عالم بیا
کار ما خورده گره با دردهای بیکسی
کی بهداد نوکران بیکس خود میرسی
عیدها یک یک گذشت و خنده بر ما شد حرام
حق بده عیدی ندارد ← ادامه
معجزه ای که ازسر مبارکِ جنابِ سیّدالشّهداء { سلام الله علیه} در منزل دیرانی بروز کرد که حارسین مشغول خمرخواری بودند، ناگهان دیدند دستی از غیب برون آمد، با خامهٔ آهنین و مِداد از خون بر دیوار و جدارها می ← ادامه
امروز خانه دل نور و ضیا ندارد
جایی که دوست نبود آنجا صفا ندارد
شهری است پر ز آشوب، کاشانهای لگدکوب
آن دل که از تغافل شوق لقا ندارد
دزدان به کشور دل هرجا گرفته منزل
وان میر صدر محفل ← ادامه
تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدف است
گوهرِ بحرِ سخن، مدحت شاه نجف است
والیِ ملک عرب، سرور اشراف قریش
آنکه تشریفِ قدومش دو جهان را شرف است
شمع جمع است چو در گوشۀ محراب دعاست
آفتابیاست ← ادامه
ای داغدارِ اصلیِ این روضهها، بیا
صاحب عزای ماتمِ کرب و بلا، بیا
تنها امیدِ خَلقِ جهان، یابنَ فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیا، بیا
بالا گرفتهایم برایت دو دست را
ای مردِ مستجابِ قنوت و دعا، بیا
فهمیدهایم با همه ← ادامه
این ابیات منسوب به امام سجاد علیه السلام است:
نَحْنُ بَنُو الْمُصْطَفَى ذُو غُصَصٍ يَجْرَعُهَا فِي الْأَنَامِ كَاظِمُنَا
عَظِيمَةٌ فِي الْأَنَامِ مِحْنَتُنَا أَوَّلُنَا مُبْتَلًى وَ آخِرُنَا
يُفَرِّحُ هَذَا الْوَرَى بَعِيدَهُمُ وَ نَحْنُ أَعْيَادُنَا مَآتِمُنَا
وَ النَّاسُ فِي الْأَمْنِ وَ ← ادامه