حکایت میرزا محمد علی اردوبادی و الغدیر!
مرحوم میرزا محمد علی اردوبادی (متوفای ۱۳۸۰ق) آدم عجیبی بود. تقریباً در این پنجاه سال اخیر در نجف هر کتاب قابل توجهی منتشر میشد، ایشان در آن دخالت داشت. چون ادیب درجه اول بود، کتب را به او میدادند و ← ادامه
مرحوم میرزا محمد علی اردوبادی (متوفای ۱۳۸۰ق) آدم عجیبی بود. تقریباً در این پنجاه سال اخیر در نجف هر کتاب قابل توجهی منتشر میشد، ایشان در آن دخالت داشت. چون ادیب درجه اول بود، کتب را به او میدادند و ← ادامه
سلطان محمود را در هنگام گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند ، خوشش آمد و گفت بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت.
سلطان محمود چون سیر شد گفت بادمجان چیز خیلی مضری است.
ندیم ، باز در ← ادامه
لطیفهای از مرحوم جزائری!
زمانی که شاه اسماعیل صفوی به شیراز آمد، اکثر علماء شیراز از مخالفین (عامه) بودند؛ شاه آنان را احضار نمود و به ایشان دستور داد تا متخلّفین ثلاثه را لعن کنند! آنان امتناع کردند؛ چون تقیّه ← ادامه
تشییع شلوغِِ مرحوم ملّا علی کنی و تشییع خلوتِ مرحوم محمد رضا قمشهای در یک روز
وفاتِ حاج ملاعلی مجتهد معروف به کَنی و آقا محمدرضا قمشهای در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمامِ عالَمِ شیعه ← ادامه
آقای آقا رضی شیرازی که از علمای طراز اول تهران است، از آشیخ بهاءالدین نوری و ایشان هم از پدرش آشیخ عبدالنبی نوری نقل کرد که ایشان میگفت:
در موقعی که سید جمال به اسلامبول تبعید شده بود، من در ← ادامه
هنگامی که یزید بن معاویة در ۱۴ ربیع الأول سال ۶۴ هجری به درکات جحیم شتافت ، فرزندش معاویة بن یزید به جای وی نشست. او پس از چهل روز ، یعنی در روز ۲۵ ربیع الثانی بر فراز منبر ← ادامه
شادن فرویده (Schadenfreude) یک واژه آلمانی است که از دو بخش “Schaden” به معنی آسیب و “Freude” به معنی لذت و شادی تشکیل شده است. در فارسی، این واژه را میتوان دگرغمشادی ترجمه کرد که به معنی ← ادامه
«مرحوم حاج آخوند گاهی هم مطایبهها و لطیفهگوییهایی داشت. از جمله:
شاید همان سال اوّلی بود که مرا برای تحصیل به مشهد برد، میگفت:
طلبه اوّل که وارد مدرسه میشود تا کلّهٔ قوزک پایش در خریّت فرو میرود. کمکم خریّت ← ادامه
شخصی دعوی خدایی میکرد، او را پیش خلیفه بردند، او را گفت:
پارسال اینجا یکی دعوی پیغمبری میکرد، او را بکشتند.
گفت: نیک کردهاند که او را من نفرستاده بودم!
شبی پدری به پسرش گفت: بچه بلند شو سنگ یک من همسایهمان را بگیر که آرد بکشیم، بدهم مادرت نان بپزد. همینطور که حرف میزد گربهای داخل خانه شد.
پسر گفت: این گربه را من ده دفعه کشیدم، یک من ← ادامه
چاه کرکک روستایی است در مرز استان کرمان و استان بلوچستان که بنده در دهه ۷۰ دهه محرم برای برپایی مراسم سوگواری سید الشهدا علیه السلام به آنجا رفته بودم.
روستای کوچک که حد اکثر سی خانوار کپر نشین و ← ادامه
إنَّ عُمَرَ كَتَبَ إلىٰ عَمرو بْن العَاصِ أنْ قَرِّبْ دارَ عَبدِالرَّحمٰنِ بْن ملجم مِنَ المَسجِدِ لِيُعلِّمَ النَّاسَ القُرآنَ وَ الفِقْهَ ، فَوَسَّعَ لَهُ مَكانَ دَارِهِ.
عُمَر بْن خطّاب در نامه ای به عَمْرو عاص أمر کرد که خانه إبْن ملجم ← ادامه