پاسخ مرحوم در بندی به صاحب جواهر!
روزی مرحوم صاحب جواهر به مرحوم در بندی صاحب کتاب اسرار الشهاده می گوید: آیا جواهر ما را دیدهاید؟
ایشان در جواب می گوید: از این جواهر در خزائن ما بسیار است.
( مرحوم در بندی كتابی دارد به نام ← ادامه
روزی مرحوم صاحب جواهر به مرحوم در بندی صاحب کتاب اسرار الشهاده می گوید: آیا جواهر ما را دیدهاید؟
ایشان در جواب می گوید: از این جواهر در خزائن ما بسیار است.
( مرحوم در بندی كتابی دارد به نام ← ادامه
یك وقتی عضد الدوله دیلمی در اطاق خود دراز كشیده بود و به این جهت فكر میكرد كه بودجه او تمام شده است و برای اداره امور چیزی ندارد.
ناگاه مشاهده كرد كه ماری از سقف عبور می كند.
دستور ← ادامه
استاد شیخ مفید رحمة الله از او پرسید:
اذا قلت رأیت عُمَرَ ما علامة نصبه؟
یعنی علامت نصب عمر در جمله رأیت عمر چیست؟
شیخ مفید كه در دوران كودكی بود در پاسخ گفت:
علامة نصبه بغض علی بن ابیطالب ← ادامه
“اتقول بامامة موسی بن جعفر” ( آیا تو قائل به امامت موسی بن جعفر هستی؟
آن مرد در پاسخ گفت:“انه لیس بامام ان قلت ← ادامه
مرحوم سید محمد صاحب مدارك و شیخ حسن صاحب معالم هر دو بزرگوار از شاگردان مرحوم مقدس اردبیلی بودند و باهم مباحثه می كردند.
هروقت می خواستند نماز بخوانند یكی دیگری را جلو می انداخت و به او اقتدا می ← ادامه
یكی از مدرسین شرح لمعه شبی به هنگام مطالعه این كتاب سه اشكال بر شهید به ذهنش رسید مغرور شد كه فردا این اشكالها را سر درس مطرح می كنم.
روز بعد موقع درس دادن وقتی كتاب را باز كرد ← ادامه
از مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی چنی نقل شده است كه:
ایشان در عالم خواب مشاهده می کند كه ابوحنیفه با امام صادق علیه السلام در حال بحث و مناظره هستند، و در همین حال آن مرحوم از ابوحنیفه دفاع ← ادامه
یك طلبه اخباری با یك طلبه اصولی هم حجره بودند.
اصولی تصمیم می گیرد كه رفیق خودرا اذیت كند و در ضمن او را به اشتباهات مسلك اخباری توجه دهد.
او میدانست كه رفیقش سابقا مرتكب گناهی شده است (گناه ← ادامه
طلبهای هم از هم محلیهای ما در مدرسه دو درب نامهای برای روستا نوشته بود و چیزهایی خواسته بود از جمله نوشته بود:
قدری هم قیلوله بفرستید،
پدر ایشان لوازم را فرستاده بود و سفارش کرده که فقط قیلوله را ← ادامه
طلبهای در زمان ما در مشهد مقدس برای تحصیل آمده بود ولی وقتش را به بطالت میگذراند.
وقت رفتن به محل با خود گفت اقلا اسم چند کتاب را یاد بگیرم که اگر سؤال کردند بلد باشم از جمله حاشیه ← ادامه
یک وقتی شخصی از اهالی روستای ما (خیرآباد قوچان) در مدرسه دو درب میهمان ما شد.
او گفت خیلی گشتهام تا اینجا را پیدا کردهام و از هر که آدرس شما را میپرسیدم میگفت بلد نیستم.
گفتم: چطوری پرسیدی؟
گفت: ← ادامه
در ایام طلبگی ما در مدرسه دودرب (واقع در مشهد مقدس) آقای شیخ حسنعلی تربتی(راشد) علاقه وافری به منبری شدن داشت.
وی غالبا در شبهای تعطیلی در حجره خودش تمرین منبر میکرد و هر کس شرکت میکرد یک ریال به ← ادامه