در مدرسه خدمت شما خواهم رسید!
طلبهأی به میهمانی رفته بود.
سفره متنوع بود و او نمی توانست از همه غذاها بخورد.
لذا ظرف ماست را از سفره برداشت آن را بوسید و روی طاقچه گذاشت و گفت:
انشاء الله در مدرسه خدمت شما خواهم رسید!← ادامه
طلبهأی به میهمانی رفته بود.
سفره متنوع بود و او نمی توانست از همه غذاها بخورد.
لذا ظرف ماست را از سفره برداشت آن را بوسید و روی طاقچه گذاشت و گفت:
انشاء الله در مدرسه خدمت شما خواهم رسید!← ادامه
به صورت مزاح(و در واقع به قصد نصیحت) می فرمود:
بعضی طلبه هستند و بعضی بطله یا گربه دله”!
(یعنی به جای درس خواندن وقتشان را به بطالت می گذرانند، مثل این که در شب تحصیل از این اطاق مدرسه ← ادامه
یكی از سلاطین دستور داده بود كه از طرف او غذای روزانه یكی از مدارس علمیه را تأمین كنند.
كم كم واسطه ها ازگوشتهای مربوط به آن غذا كم می گذاشتند و این باعث شده بود كه از كیفیت غذا ← ادامه
شبی با یكی از رفقا از جایی عبور می كردیم.
شخصی كه حالش خراب بود جلوی ما را گرفت و گفت:
شما دو نفری برای من یك استخاره بگیرید.
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم ← ادامه
در قوچان مرد ساده لوحی بود كه با شخصی به نزاع پرداخته بود.
وی نحوه نزاعش را با لهجه مخصوص خود چنین تعریف می كرد:
من با فلانی دعوا كردم او از بیول ( بینی) من گرفت و من از ← ادامه
به منطقهای در اطراف قوچان رفته بودم که دو تا کرد زبان با هم دعوا می کردند.
برای اصلاح جلو رفتم. آنها هم قبول كردند و دست از نزاع برداشتند.
یکی از آنها كه از وساطت من خوشش آمده بود ← ادامه
در اوقاتی كه در روستای سیدآباد(نزدیک چناران) بودیم روزی برای تفریح با عدهأی به كوهای اطراف رفتیم.
آقای شیخ عباس حجتی به من گفت اشعاری سرودهام برای شما می خوانم شما نظر خود را در باره آن اعلام كنید!
وقتی ← ادامه
در بیت یكی از علما رسم بر این بود كه هركس آن جا می رفت بیش از یك چایی به او نمی دادند.
(گویا) یكی از منبریها در همان بیت به شوخی می گوید:
ما تا به حال شنیده بودیم ← ادامه
گویند: یكی از سلاطین گویا به مردم یزد فرمانی صادر می کند.
اما مردم از فرمان او سر پیچی می کنند و همین امر باعث خشم سلطان شده و ظاهرا تصمیم می گیرد که با آنان برخورد کند.
ظریفی از ← ادامه
يُسْتَحَبُّ التَّبَاعُدُ بَيْنَ الْبِئْرِ وَ الْبَالُوعَةِ!
این عبارت فوق در کتاب شریف لمعه شهید آمده است. (یعنی مستحب است كه بین چاه و چاهك فاصله بیندازند و نزدیك به هم قرار ندهند)
گویند شخصی كلمه ؛بئر؛ را اشتباها بز می ← ادامه
در قدیم رسم بود كه شبهای طولانی زمستان افراد دور كرسی جمع می شدند و برای سرگرمی یكی از افراد كتابی را می خو اند و بقیه گوش می كردند.
در یكی از این مجالس پیرمرد بیسوادی شركت می كرد ← ادامه
در درس یكی از اساتید طلبه بیسوادی شركت می كرد، گاهی در بین درس مطلبی مورد بحث قرار می گرفت و همهمه به پا می شد در آن لحظه شلوغی و سرو صدا آن طلبه هم با سایر افراد هماهنگ ← ادامه