قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ تَعَلَّمَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِی فِی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیما (كافي -ط – دار الحديث- ج1، ص: 86)
روح تمام کارها اخلاص است، هر عملی که در او اخلاص نباشد روح ندارد، مانند بدن بیجان میباشد.
کار زیاد، ولی بدون خدا، هیچ ارزشی ندارد، الی ماشاء الله از قرآن و روایات در این باره زیاد است.
مثلا اگر یک زیارت فقط قصد انسان خدا باشد، متوجه میشود که این زیارت چه صفا و نورانیتی به او داده، خلاصه اخلاص عجیب است.
روزی بنده در حرم حضرت امیر -صلوات الله علیه- کنار شیخ حسن همدانی قدس سره نشسته بودم، ایشان برایم صحبت میکرد و میفرمود ما که میآییم خدمت حضرت صلوات الله علیه، لکن آیا حضرت هم ما را میبیند یا نه؟ چه بسا یک عمر حرم بیاییم و حضرت ما را نبیند!
پس این مرحوم قصهای نقل کرد، فرمود:
طلبهای که متأهل بود به نجف برای درس خواندن آمده بود و خانوادهاش را رها کرده بود، نامه مینوشت یا بیا و ما را پیش خودت ببر و یا طلاق بده! ولی او اصلا جواب نامه را نمیداد.
آخر این زن به ستوه آمد و متوسل به حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد و به حضرت عرض کرد که شوهرم به نامههای من اعتنا نمیکند.
شب شوهر این زن حضرت امیر علیه السلام را در خواب میبیند، حضرت به او میفرماید برو به وطنت، پیش زن و بچهات! در جواب میگوید: آقا من آمدهام درس بخوانم.
از خواب بیدار میشود و اعتنایی نمیکند. در خواب، شب دوم نیز حضرت دو مرتبه به او میفرماید به وطنت برو! و او همان جواب شب گذشته را تکرار می کند، از خواب بیدار میشود و اعتنایی نمیکند.
شب سوم حضرت با تشر به او میگویند: بدان ما تو را تا به حال اینجا ندیدهایم، حالا هم که تو را دیدهایم به خاطر معرفی زنت میباشد، برخیز برو و قابلیت نداری!
کاری که خلوص در او نباشد پوچ است، ولو کشاورزی باشد.
کشاورزی که برای رضا خدا کار میکند، در حال درو کردن نیز صفای به خصوصی دارد.
طلبه هم همین طور، گاهی ممکن است برای شهرت، احترام مردم و تعریف آنها و اظهار نظر در مجالس و غیره درس بخواند. لکن به این چنین شخصی چیزی نمیدهند.
بدترین شوؤن دنیا، حب شهرت است!
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی