حضرت رضا علیه السلام که تشریف آوردن نیشابور، سه ماهی در نیشابور بودند.
حکومتیها یک حمام رو قرق کردند آقا حمام بروند.
حضرت رضا کنار حوضچهای نشستند و آب به بدن مبارکشان میریختند.
یک مردی از دهات نیشابور در خزانه حمام بود و سربازها او را ندیدند. این مرد از خزانه بیرون آمد در حالی که بدنش را میخاراند، گفت: اینجا دلاک ندارد.
حضرت فرمودند: برای چه میخواهی؟
گفت: میخواهم کیسه بکشم.
حضرت فرمودند: بیا بنشین من تو را کیسه میکشم.
او که حضرت را نمیشناخت پشت به حضرت نشست.
حضرت از بالا کیسه میکرد؛ آب بر چرکها میریخت که این مرد روستایی نبیند خجالت بکشد.
او هم به حضرت میگفت کجای بدنش خارش دارد که حضرت کیسه بکشد.
همزمان چند تا از محدثین شیعه نیشابور در حمام دیگر سر را تراشیدند، غسل زیارت کردند، لباس احرام حجاج را پوشیدند، برای زیارت حضرت رضا پا برهنه آمدند. چون از بزرگان شهر بودند راه را باز کردند. وارد گرمخانهی حمام شدند دست به سینه به امام سلام کردند.
حضرت ایستادند جواب سلام دادند.
مرد روستایی پرسید: این آقا کیست؟
گفتند: علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء.
به پای حضرت افتاد و عذرخواهی کرد و گفت: پشت به شما نشستم و شما مرا کیسه کشیدی؛ به خاطر این کارم من کافر شدم!
حضرت فرمودند: بگذار کارم را تمام کنم.
روستایی به حضرت گفت: آقا یک هفته در راهم. وقتی شنیدم شما وارد نیشابور شدید، زن و بچه و باغ و… را در کوهستان رها کردم. برای زیارت شما آمدم. با خود گفتم ما حمام و آبی نداریم، اهل دهات هستیم، قبل از زیارت استحمام کنم و پاکیزه محضر حضرت مشرف شوم. نیتم این است که شما هم لحظه جان کندنم بیایی.
حضرت فرمود: میآیم اما کارم را باید تمام کنم.
همین طور که حضرت او را کیسه میکشید، به حضرت مینگریست و گریه میکرد.
حضرت فرمود: اگر ناراحت شوی من ناراحت میشوم.
اباصلت هروی میگوید: یکسال بعد در توس بودیم. آقا نشسته بودند. عدهای از خواص محضر حضرت مشرف بودند. ناگهان متوجه شدیم حضرت نیستند. لحظاتی گذشت حضرت تشریف آوردند. عرض کردم آقا امری بود به من بفرمایید انجام دهم.
فرمود: اباصلت! آن مرد نیشابوری از دنیا رفت. وعده داده بودم؛ لحظه مرگش به بالینش رفتم.
منبع شیخ عبد الحسین نیشابوری از اهل منبر قم از شیخ عبد الصاحب مروی به نقل از صاحب روضة الواعظین
این جریان به صورت خیلی خلاصه در منابع روایی موجود است.
دَخَلَ الرِّضَا علیه السلام الْحَمَّامَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ النَّاسِ دَلِّكْنِي فَجَعَلَ يُدَلِّكُهُ فَعَرَّفُوهُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَسْتَعْذِرُ مِنْهُ وَ هُوَ يُطَيِّبُ قَلْبَهُ وَ يُدَلِّكُهُ. (بحار الأنوار (بيروت)/ج49/ص99/ح16)
aashtee.org