مرحوم حاج سیّد مصطفی صفائی خوانساری، که از نزدیکان مرحوم آیةالله بروجردی بود؛ گفتند:
وقتی مرحوم آیةالله بروجردی به قم مشرّف شدند، مرحوم حاج انصاری قمی، منبریِ معروف، رابطهٔ خوبی با مرحوم آقا نداشت . تا آن که روز به روز موقعیّت مرحوم آقای بروجردی بالاتر و چشمگیرتر شد، تا به جایی که مرحوم حاج انصاری را کسی دعوت نمیکرد و خیلی از نظرها افتاد.
گفتند: روزی مرحوم آیةالله گلپایگانی به من گفتند: به آیةالله بروجردی بگویید وضع حاج انصاری به اینجا منتهی شده؛ اجازه بدهید بیاید در بیرونی دست ایشان را ببوسد، موقعیّتی پیدا کند. من هم به آقا پیغام آیةالله گلپایگانی را رساندم. آقا گفتند: برویم. گفتم: کجا؟ گفتند: منزل حاج انصاری. گفتم: آقا، حالا مناسب نیست، باشد فردا.
صبح زود، آقا با درشکه آمدند دم درِ صحن، هوا هم بارانی [بود]. من هم بعد از نماز صبح، نزدیک طلوع آفتاب، آمدم سوار درشکه شدم. خدمت ایشان رفتیم. درشکه هم نتوانست تا درِ منزل برود. مقداری در زمینهای گلوشلی و هوای بارانی آقا آمدند. تا در زدیم، حاج انصاری با پیراهن و شلوار آمد دم در. خبر نداشت. تا چشمش به آقا افتاد، میخواست سکته کند. [عرض کرد:] آقا شما هستید؟ فرمود: آری، سیّد حسین هستم!
وارد شدیم. حاج انصاری افتاد پاهای آقا را ببوسد، آقا نگذاردند. دستشان را بوسید. خواست عذرخواهی کند، آقا فرمودند: هیچ لازم نیست حرف بزنید، بیایید منزل، منبر هم بروید.
آقای صفایی که جریان را نقل میکرد به پهنای صورت اشک میریخت و میگفت: نمونهٔ حُسن اخلاق حضرت مجتبی (علیه السلام) را ما در ایشان مشاهده کردیم.»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص٦۲۲ – ٦۲۳) ناقل آقای حاج آقا محمّد ابنالرّضا خوانساری