مرحوم حاج شیخ در جلسه ای مقداری از خطبه ۶۵ نهج الباغه را که مباحث لطیفه درباره خدا شناسی دارد خواندند و آن را توضیح دادند.
اصل جملات شریفه این است:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا فَيَكُونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ يَكُونَ آخِراً وَ يَكُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ بَاطِناً كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ وَ كُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ وَ كُلُّ قَوِيٍّ غَيْرَهُ ضَعِيفٌ وَ كُلُّ مَالِكٍ غَيْرَهُ مَمْلُوك
“کلما یجری فی المخلوق لم یجر فی الخالق” هر چه که از صفات ساخته شده و مصنوع باشد، نمیتوان او را از صفات صانع شمرد.
مثلا مخلوق حالات گوناگون دارد، میگوییم فلانی دیروز مریض بود، امروز سالم است، اول خوشحال بود، حالا ناراحت است که طبعا این شخص اول خوشحال بود قبل از این که ناراحت باشد.
این مطلب در ذات قدوس حق معنا ندارد.
حمد برای خدایی که سبقت نگرفته است برای او حالتی، حالتی را، که این جور باشد پس اول بوده باشد، قبل از این که آخر باشد، نه، خدا این طور نیست.
همچنین در مخلوق این جوری است که گاهی آشکار است، گاهی مخفی است، گاهی حالتی را آشکارا بروز میدهد و گاهی حالتش را مخفی میکند.
خداوند سبحان برای او سبقت نگرفته است حالتی، حالتی دیگر را، که این طور گفته شود که خداوند میباشد آشکار، قبل از این که باطن و پنهان باشد، نه، خداوند این طور نیست.
كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ
هر نامیده شدهای به وحدت، غیر از خدا، قلیل و کم است.
این قلیل در این جا به معنی معدوم میباشد، چون وحدت حقیقی در مخلوق، یا نیست و اگر هم باشد وحدت عددی است. واحد بسیط در مخلوق نیست.
و خداوند متعال در رتبه اولوهیت، نامتناهی است، جایی برای تصور خدای دیگری نیست.
اما وحدت در مخلوق، ولو یکی باشد، چون محدود است، جا برای تصور مانند دیگری موجود است.
از ایشان سؤال شد که شما فرمودید “کل ما یجری علی المخلوق لم یجر علی الخالق” در صفات مخلوق مانند کرم و جود و مهربانی و… چگونه است؟
فرمود صفات مخلوق (سوای علم)، منشأش غرایز است و در خداوند قدوس، منشأش غرایز نفسانی نیست، بلکه اکثر این صفات عین ذات است که بیان دارد.
در ضمن صحبت به این مطلب اشاره شد که هر چه اول داشت آخر هم دارد، آن گاه راجع به ابدی بودن بعضی از موجودات بیان شد که ذاتی نیست، بلکه بالعرض میباشد.
به مناسبت قضیهای تفریحی نقل فرمودند:
از کسی (که به خیال خودش درس خوانده بود) سؤال شده بود که درباره خداوند گفته میشود یا من هو قبل کل شیئ و بعد کل شیئ، قسمت اول که روشن است، اما قسمت دوم، چطور خداوند بعد از هر چیزی میباشد و حال آن که بهشت و جهنم نیز ابدی است؟
بیچاره درس خوانده بود، جواب داده بود، ما من عام الا و قد خص.
بلکه جواب این است ابدی بودن خالق ذاتی و مخلوق عرضی است.
سؤال دوم شده بود که در لیله معراج معروف که از خانه ام هانی ظاهرا بوده، در بعضی از روایات دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر خواندند و انبیاء ملائک نیز اقتداءکرده بودند، سؤال شد که چرا در شب نماز ظهر و عصر خوانده شد؟
بیچاره حاضر نبود بگوید نمیدانم، گفته بود شاید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نماز قضا خوانده بودند.
گفته شد که بعید است حضرت نماز قضا داشته باشد.
باز بیچاره حاضر نشده بود که بگوید نمیدانم، جواب داده بود شاید حضرت نماز استجاری خواندهاند!
آن گاه فرمود وقتی درس نخواندی، این طور میشوی، بشر حاضر نیست بگوید نمیدانم.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی