قصیدهٔ شیرین میرزا اشتهای اصفهانی در مدح پیامبر اسلام (ص)
هر که شود کاسهلیسِ آل محمّد
برخورَد از سفرهٔ نوال محمّد
نخلهٔ طوبی به حسرت است که گردد
دیرکی از خیمهٔ جلال محمّد
بیضهٔ اسلام را خدا ز ازل داد
پرورشش زیر پرّ و بال محمّد
مُشک خُتَن پربهاست، چون ز دل و جان
عاشق یکرنگ شد به خالِ محمّد
نام خدا را نمود فاش به عالَم
بانگِ اذانِ خوشِ بلالِ محمّد
خورد عُمَر میوههای باغ فدک را
خواست که گوید منم شغال محمّد
چین و همه ظرف چینیاش به چه ارزد
در برِ یک کاسهٔ سفال محمّد؟
میدهم از دست ملک و مال جهان را
بر سرِ تاری ز دستمال محمّد
هر چه به کشمیر هست شال نباشد
قیمتِ یک رشتهای ز شال محمّد
هشت بهشت خدا که مُلک وسیع است
هست هزاران یک از مجال محمّد
آتش دوزخ به قهوهخانهٔ احسان
هست یکی حبّه از زغال محمّد
خورد به دارالعیار مملکت دین
سکّهٔ اسلام بر ریال محمّد
هر که چو «سرگشته» داشت دیدهٔ حقبین
نور خدا دید از جمالِ محمّد.
@cheraghe_motaleeh