اقطاعش از حدّ خُتن تا شطّ دریای عدن
با این همه ملک و مِکن از شاهیش عار آمده
دلقیش بر تن سالیان ،لیفی زخرمابر میان
پیشش پرند و پرنیان ،کم وزن ومقدار آمده
قوتش یکی قرص جوین ،نابیخته گشته عجین
گلشکّر و شهد انگبین در ذوقِ او خار آمده
هردو طلاق این جهان جاریست بر لفظ زبان
هم آشکارا ،هم نهان ،زین قحبه بیزار آمده
در مدح شاه دادگر ،روید زطبعم نیشکر
طوطی زخوزستان مگر،شکّر به منقار آمده
نی نی هنرور شاعری ،فاضل حکیمی ماهری
گاه تکلّم ساحری ،در خطّهٔ لار آمده
از قابلیّت عاریم ،امّا به مدحش جاریم
در نعت او پنداریم روح القُدُس یار آمده
صحبت زهی شیرین لبی ،در مدحت نفس نبی
غرّه مشو کَش در نبی اوصافِ بسیار آمده
گستاخی از حد می بری ،بالاتر از خود می پری
آسان مدان مدحتگری ،کاین کار دشوار آمده
دُر سفتی اکنون ختم کن ،بر خود درودش حتم کن
اعدای اورا شتم کن ،کاعداش غدّار آمده
صد لعن و سیصد اشتلم ،بر اوّل و دویّم ،سِیُم
لعنی که با طاق وطرم از عرشِ جبّار آمده
حمد خدای آسمان ،کاین نامهٔ عالی بیان
زاعجازِ آن فخر زمان ،چون درّ شهوار آمده
روزی که خیزد ماجرا ،پرسند از چون وچرا
این یک قصیده بس مرا از جمله اشعار آمده
تا نار سوزد خارو خس ،تا باد خیزد خوش نفس
تا آب نالد چون جرس ،تا خاک ستّار آمده
بادت هواخواه دری ،با آبروی افسری
جای عدوت از گمرهی ،فی اسفل النّار آمده¹
ملّا محمّدباقر صحبت لاری متوفّی به سال ۱۲۵۱ه ق .