«در دبیرستان، استادی داشتیم به نام آقای کمرهای که خیلی در ادبیّات قوی بود. بعد هم که من طلبه شدم، با او رفتوآمد داشتم.
از جمله نصایحی که میکرد این بود: دو کار را بکن و دو کار را نکن!
امّا آن دو کاری که بکن این است [که] هر کتابی را که خواندی جوری بخوان که وقتی به آخرش رسیدی، بتوانی از اوّلش درس بگویی، و پیش استادی هم درس بخوان که درس را فهمیده باشد نه اینکه بخواهد از تو چیز یاد بگیرد و به سرِ کَلِ تو استاد شود. امّا آن دو کاری که نکن یکی معاشرت است و یکی دخالت در سیاست که هردو آفت علم است.»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص٥۳۲ به نقل از شیخ مهدی محدّثزاده)