“من غلى دماغه سایفا غلت قدره شاتیا،” كسى كه در تابستان مغزش به جوش آمد؛ یعنى زحمت كشید، زراعت مىكند، درو مىكند، چه مىكند، چطور است، مغزش در تابستان اگر جوش آمد، در زمستان دیگش جوش است.
اما كسى كه در تابستان راحت طلبى كرد، توى این كافه، آن قهوه خانه، این ور و آن ور رفت، در زمستان باید توى گلخن بخوابد.
من غلى دماغه سائفا غلت قدره شاتیا، كسى كه جوش بیاید مغز او در تابستان، دیگش در زمستان به جوش است، اما آن كسى كه در تابستان مغزش به جوش نیاید، زحمت نكشد، در زمستان جایش گلخن است.
براى آخرت هم همین طور است، كسى كه در این دنیا براى آخرت زحمت كشید، تقوا داشت، پرهیزكارى داشت، از خود گذشتگى داشت، زحمت كشید، در آخرت دیگش به جوش است، جایش بهشت است.
اما كسى كه در دنیا تنبلى كرد، اطاعت نكرد، زحمت نكشید، در آخرت هم جایش گلخن است، این مثل عربى است، روایت نیست، من غلى دماغه سایفا غلت قدره شاتیا.
دماغ انسان باید به جوش بیاید، باید زحمت بكشد، همین طور انسان بخورد و بخوابد، دنبال دنیا برود و یك قدرى جمع كند و بخورد و بخوابد از همه چیز هم غافل باشد براى آخرت هیچ كارى نكند، دل به دنیا بسته از توى محیط خانوادهاش آن طرف یك قدم برنمىدارد.
اگر چنانچه از خیابان رد بشود یك مسلمانى، غریبى آنجا افتاده است دارد جان مىدهد، محتضر است، از بس كه به فكر خودش و دنیاست اصلا رد مىشود هیچ اعتنا نمىكند، در صورتى كه اگر یك قاشق آش به او برسد زنده مىشود مثلا، این را بردارد دكتر ببرد چكار بكند… ابدا این حرفها چیست؟
به قدرى متوجه خودش هست، به قدرى علاقه به خودش و زندگیش دارد در مىرود هیچ اعتنا نمىكند، فقط از محیط زندگى خودش از خانهى خودش، از چهار دیوارى خودش آن طرف را نمىبیند اصلا، قلبش مرده است دیگر چشم قلبش كوراست، آن طرفتر را نمىتواند ببنید، به چشم سَر خوب مىبیند دنیا را، خیلى هم زرنگ است، خیلى هم بلد است چكار كند راجع به دنیا، چشم سَرش خیلى هم تیز است، خیلى عجیب است، اما چشم سِرّ و قلبش كور است، كفار و غیر ذلك این طورى هستند!
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”