بعد از فوت حاج شیخ ذبیح الله یك شب نماز شب می خواندم، ركعت آخر كه رسیدم در دعای دست بودم و برای افراد استغفار می كردم،
ناگهان در بیداری دیدم ایشان آمدند بدون عمامه و عبا و قبا، با همان پیراهن سفید وعرقچین، به من فرمودند:
تسلیم باش! تسلیم باش!
و سپس رفتند.
بعد از این قصه مشکل بسیار سختی برای من پیش آمد که به نظر می رسید توصیه ایشان برای همین موضوع بوده است.