بسم الله الرحمن الرحیم
إنا أرسلناك شاهدا ومبشرا و نذیراو داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا.
خداى عالم در این آیهى شریفه، این آیهى مباركه خطاب به خاتم انبیاء مىفرماید: ما تو را فرستادیم براى این كه شاهد بر مردم باشى إنا أرسلناك شاهدا، شاهد باشى، و مبشرا و نذیرا، براى این كه مردم را بشارت بدهى به دار كرامت و بترسانى آنها را از عذاب قهر من، و داعیا الى الله باذنه، شما را فرستادیم براى این كه دعوت كنى مردم را الى الله؛ یعنى به سوى من كه خداى شما هستم، دعوت كنى به اذن من ـاین را بعد معنا مىكنیم و سراجا منیرا، تو را فرستادهایم چراغ نور دهندهى هستى؛ یعنى روشن مىكنى، این ترجمهى عبارت.
در این آیهى شریفه دو سه كلمه هست یك خوردهاى ترجمه بشود شرح داده بشود بهتر است.
إنا أرسلناك شاهدا، تو شاهد بر امت هستى؛ یعنى در روز قیامت من در محكمهى عدل خودم شما را به عنوان شاهد احضار مىكنم كه شما شاهدى كه امت شما چه كردند، اطاعت كردند اطاعت نكردند؟ چكاره بودند چكاره نبودند؟
این ظاهر آیه است، از آیات دیگر باز بالاتر استفاده مىشود، این شاهدا اجمال دارد كه شاهد بر همین امت هستى یا شاهد بر همهى عوالم هستى؟ این سر بسته.
قرآن به طور رمز است خیلیىهاى آن، در آیه دیگر یك قدرى واضحتر از این مىفرماید: فكیف اذا جئتا من كل امه بشهید و جئنا بك علی هؤلاء شهیدا.
چطور مىشود روز قیامت از هر امتى یك شاهدى مىآوریم؟
شهید و شاهد معنایش یكى است اینجا شهید به معناى اصطلاحى كسى كه كشته بشود نیست، شهید به معناى شاهد است.
از هر امتى ما مىآوریم در روز قیامت یك شهید؛ یعنى شاهدى را، پیغمبران را، اوصیاى پیغمبران را براى امم گذشته، كه آنها شهادت بدهند بر امتشان.
و جئنا بك علی هؤلاء شهیدا، تو را باز ما مىآوریم یا رسول الله كه شاهد باز بر همه باشى. یك نكتهاى باید از اینجا استفاده كرد كه پیغمبر اكرم در روز قیامت شاهد است.
معناى شاهد چیست؟ كسى را كه به شهادت مىخوانند باید یك چیزى را ببیند و بداند تا شهادت بدهد دیگر.
از این دو آیه شریفه استفاده مىكنیم كه خاتم انبیاء بر تمام اعمال امت شاهد است، همه را مىداند، اگر نداند شاهدى را كه هیچى بلد نیست به عنوان شهادت معنا ندارد، آن را شاهد مىآورند براى این كه این امت بعد از تو چه كردند، چنین كردند چنان كردند، تا كسى نداند او را شاهد قرار نمىدهند.
آن وقت اگر خود امت انكار بكنند خود پیغمبر باید شهادت بدهد كه نه شما چنین كردید چنین كردید، این یك مطلب كه اجمالا توى ذهنمان باشد، این دو آیهى مباركه.
حالا آیات دیگر هم هست، روایات كه الى ما شاء الله كه پیغمبر اكرم در روز قیامت شاهد است بر این امت، بلكه بر تمام انبیاء و امم دیگر، بله، بله، نترسید!
معناى شاهد هم این است كه همه چیز را باید بداند، اگر نداند شاهد معنا ندارد، دیگر بیشتر از این توضیح لازم ندارد، مختصر یك اشارهاى مىخواستم بكنم.
آن آیه شریفه و آن آیه مباركه دلیل بر این است كه خاتم انبیاء علم به همه چیز دارد، علم او منحصر به علم احكام نیست و الا كسى كه جاهل باشد العیاذ بالله او را كه شاهد نمىآورند. كسى كه از جایى خبر ندارد تو بیا شهادت بده! خوب نمىداند كه بخواهد شهادت بدهد. خوب این كه معلوم شد اجمالا محتاج به توضیح زیاد نیست.
آن وقت بشیر است و نذیر است، اینها هم معلوم است دیگر، امت را بشارت مىدهد به دار كرامت، بهشت، نعیم ابدى، دیگر تفصیلش را نمىخواهم صحبت كنم، بترساند مردم را از عذاب قهر الهى، آتش جهنم عذاب غضب خداست.
غضب مىدانید معنایش چیست؟ كسى كه جهنم برود مغضوب علیه است؛ یعنى مورد غضب الهى است كه تا آخرش حساب كند، اینها را نمىخواهم تفصیل بدهم.
و داعیا الى الله باذنه، خوب ما تو را فرستادیم كه مردم را دعوت به خدا بكنى، مردم را هدایت كنى و دعوت كنى به طرف خدا كه خداى خودشان را بشناسند و بپرستند، باذنه، این دعوت كردن تو هم باید به اذن خدا باشد.
معناى اذن چیست؟ یعنى پیغمبر اكرم كه دعوت مىكند مردم را، خدا باید اجازه بدهد به او، كمك بكند، این فعل، فعل خاتم انبیاء است، او دعوت مىكند مردم خدا پرست بشوید! قولوا لا اله الا الله تفلحوا. این دعوت را پیغمبر مىكند یا خود خدا صحبت مىكند با مردم؟ دعوت مال پیغمبر است، اما به اذن خداست.
اذن خدا یعنى چه؟ یعنى خداوند تبارك و تعالى اگر اذن ندهد پیغمبر نمىتواند تكان بخورد، لب از لب تكان بدهد، بى اجازه خدا نمىشود دیگر، اذن به معناى اجازه است، نه به معناى اراده؛ كه یعنى این فعل، فعل خود خدا باشد، اینها یك نكاتى است، مىخواهم متوجه باشید.
این حضرت عیسى بن مریم مرده را زنده مىكند باذن الله، معناى اذن خدا این نیست كه به اراده خدا یعنى خود خدا زنده مىكند، او زنده مىكند به اجازهى خدا عباد مكرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون این به امر خدا، به اذن خدا، به اجازهى خدا مىكند.
و ماتشاؤون الا ان یشاء الله، اوعیه مشیة الله هستند، اذن به معناى اراده نیست، اشتباه نشود، یعنى فعل فعل خود خدا باشد این طور نیست، اذن غیر از اراده است، چیزى را كه خدا اراده كند یعنى خودش مىكند، این غیر از اذن است، فعلى را كه بنده بكنم به اذن خدا، یعنى به اجازه خدا، نه این كه فعل من را خدا خودش مىكند.
عیسى بن مریم احیاى موتى كه مىفرماید، خدا به او عنایت كرده، قدرت داده، علم داده، اجازه هم داده، دستور داده بكن این كار را، معناى اذن این است، همین طور سربسته، اگر اینها را تفصیل بدهیم خیلى طولانى مىشود، حالا در این مقام نیستیم.
بعد و سراجا منیرا، این دو جمله را در نظر هست یك قدرى صحبت كنیم، منیر یعنى نور دهنده، روشن كننده، تو چراغى هستى كه روشن مىكنى.
آن شب عرض كردم «محمد شمع جمع آفرینش» آنها حامل نور مقدس علمند، علم، قدرت، حیات، اینها خودشان هم نورند، منّور به نور علمند، عین علم نیستند، علم عین ذات خداست، اینها علمشان را خدا داده، اینها عین علم نیستند، شیئى از این جدا نشده، وقتى كه خودش حامل نور علم شد خودش هم نور است، آن وقت وقتى كه نور شد تمام آفرینش به نور مقدس آنها منّور است.
و سراجا منیرا، چراغ نور دهنده، منیر یعنى چراغى هستى كه نور مىدهى، روشن مىكنى، «محمد شمع جمع آفرینش» یعنى چه؟ تشبیه كرده این گوینده این شمعى را كه در وسط اطاق مىگذارند تمام مردم دور او جمع مىشوند در آن اطاق، از نور این چراغ استفاده مىكنند، این چراغ پخش شده نورش در بین مردم.
اینها منّورند به نور این شمع، او به منزلهى ـگوینده این طور تعبیر كرده یك شمعى است كه از نور او تمام استفاده مىكنند. «شمع جمع آفرینش» یا سراجا منیرا فرق نمىكند.
این كلمه «شمع جمع آفرینش» كلمهى عجیبى است، تمام دستگاه آفرینش، این به منزلهى یك شمعى است كه تمام دور او جمعند و از نور او استفاده مىكنند، توى تاریكى نیستند، و الا اگر انسان توى تاریكى باشد قدم از قدم نمىتواند بردارد، هیچ تمیز نمىدهد كه این ماست است یا پنیر است یا دوغ است، اگر روشنى نباشد تشخیص نمىدهد، تمام چیزها، حیوانات، تمام منّور به آن نور معنوى هستند.
الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، چقدر آیه باید باشد در این باب دیگر؟! یكى است، دو تاست، سه تاست؟!
اما كلام در فهمیدن آن است، نه لقلقهى زبان، آیهاى، آیاتى را كه مىخوانیم… تحصیل كه نكردهایم، معنایش را كه اولا نمىدانیم ترجمهاش را، بعد هم كه ترجمهاش را بدانیم كان بوده است و یكون مىباشد، بیشتر از این كه نیست، خوب اینها را باید بفهمد دیگر چیست. باید برود انسان در خانه اهلش، آن كسى كه عِدل قرآن است، اعدال قرآن است انى مخلف فیكم الثقلین، تارك فیكم الثقلین باید بروى ببینى چطور معنا كرده است؟
الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكاة یعنى چه؟ مثل نور خدا، آن نورى كه مرحمت كرده به خاتم انبیاء صلّى الله علیه و آله و سلّم، نور را تشبیه مىكند به مشكاة، قلب پیغمبر اكرم را خدا تشبیه مىكند به مشكاة.
مشكاة را مىدانید چیست؟ آن طاقچههاى قدیمى كه پىسوز توى آن مىگذاشتند، یك معناى مشكاة این است، آن چراغى را توى همان مشكاة بگذارى، كُوّه، جایى كه پىسوز مىگذاشتند ـیادتان هست یا نیست؟ـ برق نبود آن وقت، مشكاة آن است.
مثل نور خدا، براى این كه بفهماند به مردم، تشبیه معقول به محسوس مىفرماید، امور حسى را مثل مىزند تا انسان یك قدرى مطلب به ذهنش نزدیك شود، مثل آن طاقچهاى، طاق كه در میان آن طاق یك چراغى باشد كمشكاة فیها مصباح، و چراغ هم در میان زجاجه؛ یعنى شیشه، لامپ.
قلب خاتم انبیاء را این طور تشبیه مىفرماید، نور خدا در قلب خاتم انبیاء همان نور علم است، باید اینها را فهمید، نور علم در قلب خاتم انبیاء چطورى است؟ مثل همان طاقچهاى مىماند كه چراغى توى آن گذاشتهاند و آن چراغ هم میان یك شیشهاى است، لامپ.
المصباح فى زجاجه، در میان شیشه، الزجاجة كانها كوكب درّی! بهبه! صلوات!
گویا یك ستاره درخشانى باشد ـآن چراغى كه آنجا هست كانّه یك ستارهى درخشان است، كوكب درّی، این كوكب درّى چطور نور مىدهد؟! شب نگاه كنید چطور بعضى از ستارهها تلؤلؤ دارد و نور مىدهد!
حالا این تشبیه به كوكب كرده، بعضى جاها تشبیه به شمس كرده، آفتابند دیگر! شمس ولایت! اینجا تعبیر به كوكب درّى كرده.
یوقد من شجرة مباركه، این چراغ كه مىسوزد نور مىدهد این روغنش از كجاست؟ حالا اگر روغنش شجره مباركه باشد، شجره مباركه معنایش چیست؟ زیتونة، روغنش هم روغن زیتون باشد، چون روغن زیتون غیر از روغن منداب است.
كانها كوكب درّی یوقد من شجرة مباركة زیتونة، شجره پر بركت، درخت زیتون خیلى پر بركت است باركنا حولها…
كانها كوكب درّی یوقد من شجرة، این چراغ روشنى آن، مادهى این چراغ، روغن آن یوقد من شجرة مباركة كه پر بركت است، زیتونه یعنى از درخت زیتون، روغن زیتون، یوقد من شجرة مباركة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة، آن درخت زیتون هم نه در طرف مشرق باشد نه در طرف مغرب یعنى چه؟
در اردن، بیت المقدس درخت زیتون زیاد است، همهاش كوه است، بعضى درختها در این دامنههاى كوه طرف شرقى واقع شدهاند، صبح كه آفتاب طلوع مىكند اینها سایه دارد تا آفتاب مىآید بالا بالا، بعد اینها را آفتاب مىگیرد، بعضى هم در طرف مغربند، طرف غروب كه آفتاب غروب مىكند سایه دارد. بعضیها در وسطند كه همیشه آفتاب روى اوست، یا درقله كوه است.
لا شرقیة و لا غربیة، آن درخت زیتون هم نه در طرف مشرق باشد كه صبح سایه دارد او خوب نمىشود زیتونش، نه در طرف مغرب است كه عصر سایه دارد، بلكه در وسط است یا در قله كوه است، این همیشه آفتاب به آن مىخورد، روغنش هم از چنین درختى باشد كه سایه ندیده باشد، این روغنش امتیازى دارد.
لا شرقیة و لا غربیة یكاد زیتها یضیئ و لو لم تمسسه نار، اصلا نزدیك است كه خود روغن در بگیرد اگر چه كبریت به آن نزنند، بعضى از روغنهاست به قدرى شفاف است مثل این كه مىخواهد در بگیرد، از لطیفى روغن زیتون. یكاد زیتها یضیئ نزدیك است كه روغن این درخت خودش روشنى بدهد در بگیرد و ان لم تمسسه نار، اگر چه كبریت هم به آن نزنند، این طور روغنى باشد، نور علی نور.
دیگر روایاتى كه در تفسیر این آیهى شریفه است كه مراد از این نور، نور مقدس خاتم انبیاء است كه نور خداست، خدا عنایت كرده مثل نوره… نور خدا است در این مشكات، در قلب مبارك خاتم انبیاء.
بعد دنبالش هم شجره زیتونه خلیل الرحمن است، چطور است، فلان است، دیگر روایات الى ما شاء الله كه باید از روى كتاب خوانده شود، همه روایات آن را حفظ ندارم.
این انوار مقدسه، آیات قرآن، نه یكى، نه دو تا، همهاش تعبیر به نور مىشود، روایات الى ما شاء الله.
ببین این آیه و سراجا منیرا، و مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، اینها چیست؟! فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا تفسیر شده به مقام ولایت، مدارك این مطلب الى ما شاء الله است.
نهایت، كلام در فهمیدن آن است، متخصص فهمیدن كى باشد؟ باید در خانه كى رفت؟ تا آنها معنا كنند قرآن را براى آدم، از پیش خود كه نمىشود!
و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما انزل الیهم، باید خودشان بیان كنند، آنچه را كه نازل شده بر مردم تو بیان كنى یا رسول الله! نه این كه یك نامهاى ما به تو دادیم انگلیسى، نامهاى دادیم فرانسوى، خودت معنایش را نمىدانى، بده مردم خودشان بفهمند! این است معنایش؟! یا لتبین للناس ما نزل الیهم، باید خود خاتم انبیاء بیان كند، بعد از او هم اوصیاى او بیان كنند براى مردم.
این مثل نوره كمشكاة فیها مصباح یعنى چه؟ من خیال مىكنم همین یك طاقچهاى است، چراغى و…! نمىشود از پیش خود معنا كرد كه.
و داعیا الى الله باذنه، حالا برگردیم به آن كلمه مباركه، پیغمبر اكرم را خدا فرستاده كه مردم را دعوت الى الله كند، مردم! قولوا لا اله الا الله تفلحوا، نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید، چنین بكنید، چنان بكنید، مردم را دعوت الى الله كنى، موعظه كنى، حكمت! و یعلمهم الكتاب و الحكمة، حكمت تعلیم كنى، كتاب تعلیم كنى، قرآن را، مطالب قرآن را براى مردم بیان كنى.
و داعیا الى الله باذنه، به اذن پروردگار به اعانت پروردگار، ما شما را كمك مىكنیم، اذن به معناى اعانت است، كمك است، اجازه است، ما به تو اجازه مىدهیم، كمكت مىكنیم، اعانت مىكنیم، نترس مردم را دعوت الى الله بكن، این معناى اذن است.
آن وقت این فعل دعوت، فعل خود پیغمبر است، پیغمبر مىفرمود قولوا لا اله الا الله یا این كه خدا همین را هم به زبان خودش فرموده؟ فعل پیغمبر است دیگر، پیغمبر باید دعوت كند، این فعل، این كار كه دعوت الى الله باشد، فعل كیست؟ فعل پیغمبر اكرم است، تو بگو به مردم لا اله الا الله، تو مردم را هدایت كن، تو براى مردم قرآن معنا كن، تو مردم را…
این فعل، فعل پیغمبر است، اما باذن الله، اینها اوعیه مشیة الله هستند، بدون اذن و اجازه خدا نمىكنند كارى را، این است معناى باذن الله.
این مقدمه براى یك كلمهاى بود كه قبلا عرض كردم، ببینید این دعوتى كه مىكند خاتم انبیاء، در این دعوت، مدد خدا مىخواهد، استقلال ندارد، این خودش دیگر حالا خدا به او زبانى داده و قدرتى داده حالا خودش مستقلا كار كند، نه این طور نیست. باذن الله، باید خدا اجازه بدهد، كمك هم بكند او را، اعانت كند.
حالا معناى اعانت این است كه افعالى انسان در خارج انجام مىدهد، این فعل فعل من است، من نماز مىخوانم، روزه مىگیرم، حج مىروم، كارهاى خوب و بد من مىكنم، این فعلها فعل خدا نیست، ما جبرى نیستیم، اشاعره مىگویند لا خالق الا الله، خوب توجه كنید حواستان جمع باشد كه اشتباه نشود، آنها مىگویند: لا خالق الا الله ما هم همین حرف را مىزنیم، آن وقت آنها لا خالق الا الله را چطور معنا مىكنند؟ مىگویند در دنیا هیچ كسى چیزى را نمىتواند انجام بدهد، خلق كند حتى افعال عباد را.
بنده كه نماز مىخوانم این فعل، فعل من نیست، اگر بگویم من این كار را كردم، تو معلوم مىشود یك خالقى شدى، با این كه لا خالق الا الله!
آنها جبرى هستند، مىگویند تمام افعال عباد هم مال خود خدا است، نماز هم خودش مىخواند، روزه هم خودش مىگیرد، حج هم خودش مىكند، معاصى را هم به خدا نسبت مىدهند همهاش را، براى چى؟
به جهت این كه اگر بگویند من این آدم را كشتم، من این كار را كردم، پس معلوم مىشود تو هم یك خالقى هستى، سَن بیر كشى مَن بیركشى! پس معلوم مىشود تو هم یك كارهاى هستى بنده خدا! تو هم آدم كشى، تو هم نماز خوانى، تو كى هستى؟ تو آلت دست خدا هستى، مثل تیشه مىمانى، حتى عرض كردم مىگویند این آتش هیزم را نمىسوزاند، خود خدا مىسوزاند.
نهایت خدا رسم قرار داده، رسمش این است كه همه وقت دلش نمىخواهد بسوزاند، وقتى آتشى پهلوى هیزم قرار مىگیرد آنجا خدا رأیش قرار مىگیرد كه بسوزاند، اگر هیزم دور باشد خدا بنا نیست بسوزاند. بارك الله ملاست دیگر! درس خوانده، با سواد است!
آنها مىگویند: لا خالق الا الله، اگر این فعل، فعل جناب عالى باشد، نماز را تو بخوانى، خوب این نماز یك چیزى است، خلق شده، درست شده دیگر، نمىگویند نماز خواند، آدم كشت؟ او مىگوید: خدا كشته است، اگر تو كشته باشى یعنى تو یك فعلى را خلق كردى، تو هم شدى یك خالق كوچكى، آنها این طور مىگویند، موحدند!! لا خالق الا الله!
مىگوید: انسان باید موحد باشد، توحید افعالى، مىگوید: همه افعال باید مال خدا باشد تو اگر یك فعلى داشته باشى پس تو هم در مقابل خدا یك كارهاى هستى دیگر، جبرى هستند.
آن وقت در زمان قدیم كه اهل اصفهان سنى بودند، غالبشان جبرى بودند، حالا كه الحمد لله همه شیعه هستند، معلوم است دیگر، یك نفر شیعهاى بوده با یك سنى با هم مراوده داشتهاند، این جبرى است، آن یكى هم اختیارى است، مذاق شیعه، فعل فعل من است، به اختیار من است، هر كدام هر چى با هم بحث مىكردند هیچ كدام قانع نمىشدند. این یك روز دید كه آن رفیقش كه جبرى مسلك است، سنى است، آمده توى باغ این، رفته روى درخت، میوه مىخورد، این گفت: خوب جایى گیرش آوردم. گفت: رفیق تو به اذن كى آمدى اینجا بالاى درخت؟ باغ مال ماست، كى از من اجازه گرفتى زرد آلو بخورى مثلا؟ این هم از بالاى درخت گفت: من بارها نگفتم خدا مىخورد من نمىخورم، فعل، فعل خود خداست، بارها به تو نگفتهام كه كار كار من نیست، خدا خودش… من آلت دست خدایم، خدا خودش ما را بالا آورده، خودش هم میوه مىخورد؟! گفت: خیلى خوب الآن خدمتت مىرسم، این را كشید پایین، با یك ریسمانى محكم بست به تنه درخت، چوب را كشید به گردهى این، این هى داد مىزند نزن نزن! گفت: حرف نزن من كه نمىزنم، خود خدا مىزند به من مربوط نیست، هر چى این داد مىزند، او مىگوید: نمىشود خدا خودش مىزند. بعد گفت اگر توبه مىكنى، بگویى غلط مىكنم بعد از این از این حرفها بزنم، توبهاش داد و بعد… دیگر از آن مطلبش برگشت.
حالا این فعل فعل من است لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، كه این روایت متواتر است كه مذاق شیعه… ائمّه ما این طور فرمودهاند، جبر نیست، این دروغ است، تفویض هم نیست، امر بین الامرین است، این را به طور اجمال اشاره مىكنم.
مثال زدیم، ببینید الآن این دست من هیچى حس نداشته باشد، با این دست فشارش مىدهم، فشار كه دادم این قدرت پیدا مىكند، این حول و قوّه از طرف من است، یك دفعه مىگویم بدون این كه فشارى از این باشد خود این دست قدرت دارد، این كه كفر و زندقه است، كه بگوییم مردم حول و قوّه مال خودشان است خدا نداده، او كه هیچى كارش خیلى خراب است.
قسم دوم هم این است كه مىگوییم: خداوند حول و قوّه عطا كرده، این فشار هست، وقتى كه فشار داد خود خدا كنار است، ساعتى كوك كرده بعد خود این كار مىكند، دیگر خدا منعزل است، این تفویض است و شرك است.
قسم سوم كه امر بین الامرین است، این است كه ببینید الآن این فشار باید از اینجا باشد، فشار كه هست این الآن قدرت پیدا كرد، اختیار هم به او داده، این الآن به اختیار خودش مىتواند بزند مىتواند نزند، فعل، ترك، به اختیار خودش هست، اما این قوّه باید باشد، این قوّه همان طور كه از اول این فشار بود تا آخر هم باید باشد.
خدا كنار نرفته، خدا را از سلطنت معزول نكنید، ید الله مغلولة، رفته حالا بالاى عرش استراحت كرده!! تمام عوالم را آفریده خسته شده رفته بالاى عرش نشسته!! ان الله على العرش استوى!
خوب اینهایى كه در خانه ائمّه نرفتهاند این جور معنا مىكنند قرآن را دیگر، این فشار را خدا داد، قوّه را داد بعد كوك كه كرد خودش رفته استراحت كرده، این چطور خدایى است؟! پس این مملكت را واگذار به كس دیگر كرده، مدیر همهى عالم امكان این است و خدا خودش هم رفته استراحت كرده، این تفویض است. آن غلاة مفوضه كه شنیدهاید این است معنایش.
خوب آن وقت این مدد، این قوّه را خدا عنایت مىكند و همیشه باید باشد، مدد، مدد! همیشه این دست استمداد مىكند، اینها استمداد از ذات مقدس حق باید بكنند، بحول الله و قوّته اقوم و اقعد، باید همیشه مدد بشود، خودش كنار نرفته، از سلطنت معزول نیست.
خوب حالا این نكته را مىخواستم عرض بكنم، باذنه را، خوب توجه كنید چه مىگویم: این فشار كه باید باشد و این فشار دائمى هم باید باشد، اگر دست برداشته شود این قدرت ندارد، خشك مىشود، این همیشه باید باشد.
خوب حالا این فعل، فعل اختیارى من است، اختیار هم به من داده، مىخواهم بزنم؛ چون قدرت كه داده خشك كه نیست، مىخواهم بزنم مىخواهم نزنم، این فعل اختیارى من است، اما این قوّه هست، قوّه خدا، حول و قوّه خدا هست، بحول الله و قوّته اقوم و اقعد، حالا این دو جور است.
یك مرتبه این قوّه را به من داده، این قوّه، الآن فشار هم هست، من اختیار مىكنم با این دست سیلى به صورت یتیم مىزنم، معصیت است، اینجا فقط همانى كه هست همان قوّه هست و فشار هم هست، خدا جلوگیرى نمىكند، اگر بخواهد جلوگیرى مىكند نمىگذارد، دست فلج بشود، جلو گیرى نمىكند اختیار خودش داده امتحانش مىكند.
اما در كار خیر ـتوجه كنید نیت تو صحیح است، آدم خوبى هستى، خداوند مطلع بر نیات مردم است، اگر تصمیم گرفتى كار خیرى بكنى علاوه بر آن فشارى كه داشت بیشتر فشار مىدهد، اعانت مىكند این معناى اعانت است إیاك نعبد و إیاك نستعین، این اعانت است، اعانت باز یك لطف زیادترى از اصل آن حول و قوّه است، این آدم خوب را خدا كمك مىكند این كمك است ها! كمك بالاتر از همان قدرتى است كه اول داده به او، الآن علاوه بر آن حول و قوّهاى كه مرحمت كرده ـكه او را به همه داده، كافر، مؤمن قدرت دارد كه اعمالى را بجا آورد راجع به مؤمن كه كار خیرى مىخواهد بكند علاوه بر این كمكش هم مىكند ـیك قدرى دقیق است لكن یك مختصرى اشاره بشود عیب ندارد ببینید این علاوه بر آن، اعانت هم مىكند، إیاك نعبد و إیاك نستعین، خدایا ما به تو استعانت مىجوییم، ما را كمك كن، توفیق بده! كمك و توفیق یك چیز علاوهاى است براى مؤمن.
آن وقت كارهاى خوب، روایت دارد أنا أولى بحسناتك منك و انت اولى بسیئاتك منی، اینها را باید فهمید، من به كارهاى خوبى كه تو مىكنى از خودت سزوارترم، براى این كه كمك كردهام تو را، من اولى هستم.
و تو اولى هستى به سیئات خودت؛ براى این كه آنجا من اعانت نكردهام خودت به اختیار خودت كردهاى، اینجا چون كمكى هم من دارم من اولى هستم.
بنا بر این نتیجه مىخواهیم بگیریم انبیاء و ائمّه و اوصیاى انبیاء و بزرگان دین اینها اگر كارهاى خیرى انجام بدهند، فعل اینها اسنادش به خدا اولى است، فعل، فعل این است ها، اما به خدا اسناد داده مىشود أنا أولى بحسناتك منك.
به جبرئیل امر مىكند به اذن خدا كوه طور را روى سر بنىاسرائیل گرفت، این فعل فعل جبرئیل است الآن، خدا به دست خودش نكرده، چون دار اسباب است، روى اسباب كار مىكند، اینها عاملین لله هستند، آن وقت این فعل مال جبرئیل است، چون خدا به او كمك كرده، علاوه بر آن قدرتى كه داده، اعانت هم كرده، آن وقت فعل را به خودش نسبت داده، و رفعنا فوقكم الطور، مىفرماید: ما كوه طور را روى سر شما بلند كردیم.
و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی، پیغمبر اكرم یك مشت ریگ برداشت، شاهت الوجوه، پراند، این اعانت خداست، خدا كمك كرده، اینجا مىفرماید: و ما رمیت اذ رمیت، تو زمانى كه ریگ انداختى تو نكردى ما كردیم. تو نكردى؛ یعنى واقعا پیغمبر نكرد؟ ریگ را كى انداخت؟! أنا أولى بحسناتك منك در واقع ما كردیم؛ چون كمكت كردیم، فعل اینها فعل خداست، اطاعت اینها اطاعت خداست، نتیجه بگیریم؛ چون او كمك مىكند، اعانت مىكند، انبیاى خودش را كمك مىكند.
بلغ ما انزل الیك من ربك، از مردم نترس! ما كمكت مىكنیم، از این جهت است كه فعل آنها را به خودش نسبت مىدهد.
آن وقت این معجزاتى كه مال انبیاء است دو قسم است: بعضیها را خود خدا مىكند، اینها دعا مىكردند، بعضیها را هم خودشان انجام مىدادند، خودش مرده را زنده مىكند باذن الله، خودش عكس پرده را شیر مىكند، خودش مرد را تبدیل به زن مىكند. اینها فعل خودشان است، اما چون به اعانت خداست، خدا به آنها قدرت داده، قدرت فوق العاده، كمكشان هم مىكند، این را هم خدا كرده، اگر بگوییم: این معجزه را خدا كرده درست گفتهایم، اما فعل، فعل اینهاست، از اینها سلب نكنیم!
ما اشعرى كه نیستم كه تمسك به لا خالق الا الله بكنیم، پس این افعال را، همه را، به خدا نسبت بدهیم، این چون كمك مىكند، اعانت مىكند، لذا و احیى الموتی باذن ربى، باذن الله حضرت عیسى بن مریم-آیه قرآن است دیگر- مىفرماید: من مرده را زنده مىكنم به اذن خدا؛ یعنى به كمك خدا، به اعانت خدا، به اجازه خدا، نه به ارادهى خدا كه فعل فعل خود خداست.
اشعرى كه نیستیم ما! كه اینجا این مرده را خداوند زنده كرده به دست خودش؟ نه خیر، خداوند تبارك و تعالى اذن به اینها داده به این آقا، ولى الله است، قدرت به او داده، پیغمبر خداست، این مرده را زنده مىكند اما به اعانت خدا. فعل، فعل پیغمبراست؛ چون ما قیاس به نفس مىكنیم ملتفت نمىشویم دیگر، نگفتم ما ریش سفید خود را نمىتوانیم سیاه كنیم، از این روزنهى كوچك خودم در دستگاه آفرینش قضاوت مىكنم، سه چهار من گچ برداشتهام اینجا را بمال، اینجا خراب است، آنجا چنین است، آنجا چنین است.
متوجه باشید، حواستان جمع باشد، باید انسان چیز بفهمد، آیات را باید اهلش معنا كنند، باید روایات را اهلش معنا كنند. مطلب این طورى است. بر محمد و آل محمد صلوات.