حاج آقای سیدان:
🔻یکبار برای امتحان کردن مرشد چلویی برای خوردن ناهار به مغازه اش رفتم و وقتی وارد شدم دیدم چقدر مغازه شلوغ است باخود گفتم بعید است کسی که انقدر سرش شلوغ است اهل دیدن باطن باشد.
🔻رفتم سر یک میزی نشستم و بعد از آوردن غذا شروع کردم به خوردن ، عادت مرحوم مرشد این بود که خودش با ملاقه ای روغن میچرخید واگر کسی میخواست روی غذایش میریخت.
🔹به من که رسید سرش را آورد پایین و درگوشم گفت:
🔻اگه سرت شلوغ باشه مهم نیست، مواظب باش دلت شلوغ نباشه و رفت.
🔻آن موقع بود که یقین کردم این آدم یک انسان معمولی نیست!