این علم الهى اگر انسان بخواهد یك قطرهاى از دریا، یك آیهاى از قرآن را درست بفهمد، ایمان به او بیاورد شرائط دارد.
{شرط اول: حضور قلب و احترام به قرآن}
یكى از شرائطش این است كه در وقتى كه آیه قرآن بر او تلاوت مىشود باید حاضر باشد، در مجلس حضور داشته باشد، اعضا و جوارحش آرامش داشته باشد، قلب هم باید آرام باشد.
اگر در مجلس علم كه آیات قرآن خوانده مىشود و یا فرمایشات ائمّه، خودش در مجلس بود قلبش جاى دیگر بود، توى بازار كار كرد، این محروم است به او نمىدهند! اگر هم یاد بگیرد لقلقه زبان است؛
چون این احترام علم را، آیهى قرآن را نگه نداشته، ادب ندارد، محبت و علاقه به آن ندارد،
تا به چیزى علاقه نداشته باشى به آدم نمىدهند، باید به قرآن كه علم الهى است، كلام خداست علاقمند باشد، در تمام منازلى كه قرآن هست باید احترامش حفظ شود.
در منزلِ كتابت، كتابتِ قرآن در روى كاغذ، كاغذ باید پاك باشد، قلم باید پاك باشد، مركّبش هم پاك باشد، نوشتن قرآن بر جلد میته حرام است، گوسفندى كه حرام شده میته است، جلد او را دباغى كنند آیهى قرآن بنویسند، كاغذ نجس، حرام است دیگر، این خلاف احترام قرآن است، شرعا حرام است، دست بى وضو نباید بزنى،
لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون (الواقعة : 79)
احترام قرآن لازم است، لذا چون محترم است، علم الهى احترام دارد، باید احترام آن را نگهداشت،
كسى كه احترام قرآن را نگه ندارد، علم الهى را علاقه نداشته باشد، كتابتِ علم قرآن، معارف قرآن در دل این آدم حرام است، حرمت تكوینى دارد؛
یعنى خداوند تبارك و تعالى بر دل آلوده، بر قلبى كه آلوده به معصیت است، قلبى كه ناپاك است العیاذ بالله! كتابت ایمان و كتابت معناى قرآن در قلب او محال است، محال است یعنى خدا نمىدهد، حرمت تكوینى دارد.
مثل این كه بهشت كه عالم نور است براى بعضى از اشخاص حرمت تكوینى دارد؛ یعنى محروم است، آنجا نمىبرندش، جایش آنجا نیست.
بر دلى كه آلوده باشد، قلبى كه نیت او فاسد باشد، پاك نباشد، آیات قرآن، معارف قرآن كتابت نمىشود، ممكن نیست، نمىدهند به او.
همین آیه و أما من خاف مقام ربه، معناى این آیه، حقیقت این آیه، فهم این آیهى شریفه وارد نمىشود بر آن قلبى كه پاك نباشد، لذا اگر صد بار این آیه خوانده شود، این از خدا ترس پیدا نمىكند!
این است معناى این كه ایمان بر قلبى كه آلوده است كتابت نمىشود، نوشته نمىشود، علم نوشته نمىشود، زبانا ممكن است آدم یاد بگیرد.
این را باید اهمیت داد، این چهار پنج آیهاى كه انشاء الله اگر زنده ماندیم مىخوانیم كه یاد بگیریم، معنایش این است كه یاد گرفتن تنها نباید باشد و الا فایده ندارد، فهم! فهم!
یكى از آیات همین است كه وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ اگر واقعا انسان از خدا بترسد این آیه را فهمیده است،
اگر دیدى ترس از خدا در قلبت پیدا شد بدان آیه را فهمیدى، اگر دیدى ترس نیست همان طورى كه اول بودیم باز هستیم، بعضى از ما… بعد از خواندن آیات قرآن، باز حالت حالت اول است، همان غیبت را مىكند، همان تهمت را مىزند، همان كمفروشى را دارد، همان دروغ را مثلا، اگر دید كه نه عوض نشده، بدانید كه این آیه را نفهیمده.
یعنى خداوند تبارك و تعالى علم به او نداده، كتابت نشده، علم قرآن لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون ، معارف و علم قرآن ولو یك آیهاش، و لو یك قطرهاش به قلب این چكیده نشده، نوشته نشده.
عرض كردم كه باید انسان مؤدب باشد، دوست داشته باشد قرآن را، علاقمند باشد به علم الهى، علاقه! علاقه! در مجلس باید حاضر باشد، گوش بدهد ببیند خداوند تبارك و تعالى در این چه فرموده، وقتى قرآن مىخواند با تدبر بخواند ببیند چه فرموده خداوند، با حضور قلب!
اما اگر در مجلس انسان نباشد روحش، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»، اگر این طور باشد فایده ندارد، اگر هم یاد بگیرم از مسجد بیرون شدم اگر پرسیدند چه آیهاى خوانده شد؟ مىگویم، اما به قلب وارد نشده؛ چون حضور نداشته در مجلس، احترام قرآن را نگه نداشته و محروم شده از فهم این مطلب.
«من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»، در جاى دیگر خوب است، -اینها را یك مقدارى تكرار مىكنم كه خوب ملكه شود-
در مجلس لهو، در مجلس غیبت، اگر آدم گیر كرد بر او واجب است از این مجلس به هر بهانهاى باشد خودش را بیرون ببرد، اگر دید قدرت ندارد؛ یعنى محذور دارد نمىتواند از این مجلس خارج شود، قلبش را اقلا باید بیرون ببرد، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»، آنجا خوب است، نه در مجلس درس، نه در مجلس مباحثه، نه در مجلس خواندن آیات قرآن كه قلب را ببرى بیرون.
بلكه آنهایى كه اهل كمالند، تهذیب نفس كردهاند آنها قلبشان را از دنیا بیرون مىبرند، نه از مجلس لهو و لعب تنها، قلبشان از دنیا بیرون است،
كه امیرالمؤمنین سلام الله علیه مىفرماید: قد صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحل الاعلی، آنها مال كسان دیگر است، به ما و شما خیلى ربط ندارد، آنها اصلا از دنیا بیرون هستند!
أخرجوا قلوبكم من الدنیا قبل أن تخرج منها أبدانكم، دلتان را از دنیا بیرون ببرید اصلا، پیش از آنى كه ابدان شما را ببرند بیرون، او حالا بخشش! قد صحبوا الدنیا… این راجع به زهّاد و متقین است، اینها با بدنهایشان مصاحب در دنیا هستند؛ یعنى بدنشان اینجاست، أرواحها معلقّة بالمحل الاعلی، روحشان جاى دیگر است، «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است» جایش اینجاست، نه در مجلس علم، نه در مجلس تفسیر، نه در مجلس درس، این شاعر كه این شعر را گفته شعر خوبى است، در یك جا موردش خوب است، در یك جا خوب نیست.
أخرجوا قلوبكم من الدنیا؛ یعنى بیرون ببرید دلتان را، روحتان را، انبیاء آمدهاند كه روح مردم را از عالم ببرند بیرون، به این معنا كه دل نبندند به عالم، بیرون رفتن روح انسان از یك مجلس؛ یعنى دلت را ندهى به آنها، یعنى با آنها موافقت نكنى، اگر غیبت مىكنند موافقت نكنى، اگر لهو، لعب، حرف بیهوده مىزنند قلبا موافق نباشى، دل بیرون كردن معنایش این است. از دنیا باید خارج كند خودش را، أخرجوا قلوبكم من الدنیا … آن مرحله خیلى مرحلهى بلندى است.
احترام علم الهى به این است كه دوستش داشته باشى، باید به او علاقمند باشى، درست گوش بدهى، درست یاد بگیرى و به قلب بسپارى، عقیده ببندى، این معناى علم است، لذا علم الهى كه در قرآن است در كلام الله مجید است، انسان باید دوستش داشته باشد و یاد بگیرد، به فرمایشات ائمه، آیات قرآن، یعنى احكام دینش را، حالا همینى كه ما وظیفهمان هست كه از مراجع تقلیدمان تقلید بكنیم و آن احكامى كه از قرآن استخراج و استنباط فرمودند طبق آنها عقیده ببندیم و عمل كنیم.
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”